کوههای یخی گرینلند
- درباره
- موارد مشابه
تور گردشگری مجازی:
کوههای یخی گرینلند
ما تقریباً 24 ساعت را در جاده گذراندیم: مسکو – برلین – ریکیاویک… و اکنون با یک هواپیمای ملخی کوچک درحال پرواز به سمت شمال غربی بر فراز دریا هستیم. ما صدای کاپیتان خود را میشنویم: “ببین، آنجا زمینی وجود دارد. داریم به ساحل شرقی گرینلند نزدیک میشویم”. قلههای برفی و یخچالهای طبیعی با کوههای یخ شکسته در پنجره ما ظاهر میشوند. ما در قطب شمال هستیم. پس از یک ساعت دیگر پرواز بر فراز صفحه یخ، در فرودگاه Ilulissat فرود میآییم. ما رسیدیم. به دلیل شرایط جوی، هواپیمای ما با تاخیر جدی مواجه شد. عصر است. در حالی که به سمت هتل میرویم، مه اقیانوس شهر را پوشانده است.
اولین برداشت من از گرینلند این است که بسیار آرام و بیحرکت است. خیلی غیرعادی بود. حتی باد هم نمی وزد مه احساس سکون را بیش از پیش تقویت میکند. بلندترین صدا صدای قدمهای من و کلیکهای شاتر دوربین من است. هرازگاهی صدای آهستهای را میشنوم: از صد متری مردم درحال عبور هستند. و هر از گاهی ماشینی را میبینم که از کنارش میگذرد و دوباره سکوت، با گریههای گهگاهی پرندگان و زمزمه آرام امواج. این روشی است که گرینلند از ما استقبال میکند …
Ilulissat در زبان اینویت به معنای کوه یخ است. درست است؛ کوههای یخ زیادی در این اطراف وجود دارد. این شهر بر روی یک فلات صخرهای با یخچالی عظیم واقع در چند کیلومتری واقع شده است. با شکستن یخچال، قطعات عظیم یخ به سمت دریا شناور شدند. دو جاذبه اصلی وجود دارد که گردشگران را از سراسر جهان به این شهر میآورد: کوههای یخ و نهنگ ها.
و بنابراین ما نیز به جستجوی نهنگها میرویم. ما در قایق هستیم و کاپیتان ما با اطمینان بین کوههای یخ مانور میدهد. بعد از مدتی چشمهای را در افق میبینیم. هورا، این یک نهنگ است! و نه یکی، بلکه دو تا از آنها وجود دارد. با کاهش سرعت، با دنده کم به آنها نزدیک میشویم و موتور هگزاکوپتر خود را روشن میکنیم. استاس، خلبان ما، آن را اداره میکند و سعی میکند از نهنگها از هوا عکس بگیرد. با نگاه کردن به لنز تلهفوتویم، او را طوری هدایت میکنم که انگار دوربین دوچشمی است. تعقیب نهنگها در دریا یک چالش است، اما ما بسیار مصمم هستیم. بهنظر میرسد نهنگها این را درک میکنند و شروع به ژست گرفتن برای دوربینهای ما میکنند: آنها بالهها و دمهای خود را برای ما تکان میدهند. صبر کن! الان 4 ساعت گذشته؟ بله، زمان بدون توجه ما میگذرد. هوا رو به تاریکی است و زمان بازگشت است.
اگرچه روزهای قطبی طولانی هستند، اما بهترین زمان برای عکاسی طلوع و غروب خورشید است. در ماه اوت خورشید در ساعت 4 صبح طلوع میکند. پیدا کردن کسی که بتواند قبل از طلوع فجر ما را به دریا ببرد آسان نبود. “خیلی زود؟ تو باید دیوونه ای!” یک پاسخ معمولی بود اما بعد از مدتی بالاخره کاپیتانی پیدا کردیم که حاضر شد ما را در این ساعت سوار کند.
قایق چوبی قرمز او بیش از نیم قرن در دریا بوده است. بدون عجله در غروب به سمت کوههای یخ میرویم. در کابین گرم کاپیتان بوی قهوه و سوخت میدهد، اما وقتی بیرون میروید، باد سرد سعی میکند به زیر یقه شما برود. شناورهای یخ کنار. به زودی خورشید کم رنگ و قرمز از افق طلوع میکند. ما اولین پرواز خود را انجام میدهیم و هلی کوپتر را مستقیماً به سمت کوههای یخی میفرستیم که دسترسی به آنها با قایق به دلایل ایمنی غیرممکن است. کوههای یخ با رنگ آبی شعله ور میدرخشند و بالای آنها آسمان پایین شمالی با رنگهای قرمز مایل به قرمز میسوزد… هیچ نشانهای از دردسر وجود نداشت.
با این حال، تلاش بعدی ما برای پرواز با غرق شدن هلی کوپتر به پایان رسید… با “حلقه مرده” با ما خداحافظی کرد، ماشین به اقیانوس افتاد. عمق اینجا 200 متر است. در راه بازگشت به بندر، حرفی نزدیم. برای شکستن سکوت، کاپیتان برای ما داستانی تعریف کرد.
چندسال پیش یک هلیکوپتر با گروه فیلمبرداری آلمانی در همین نقطه سقوط کرد. فیلمبردار به طور تصادفی اهرم دسته جمعی را با پای خود مسدود کرد و هلیکوپتر نتوانست از شیرجه خارج شود. در آب افتاد و تکه تکه شد. آنها خلبان را نجات دادند، اما هلیکوپتر غرق شد و جسد فیلمبردار پیدا نشد. کاپیتان ما شاهد حادثه بود. کاپیتان گفت: “شاید او به دوربینهای شما نیاز داشت.”
اگرچه گم شدن هلی کوپتر ما در همان ابتدای سفر ناراحت کننده بود، اما مجبور شدیم به کار خود ادامه دهیم. کار بعدی ما پرواز به سمت یخچال با هلیکوپتر بود. از آنجایی که این یک منطقه حفاظت شده بود، تنها راه برای شلیک به آن از هوا بود.
ما برای ملاقات با خلبان در راه هستیم. پس از بحث دربارهٔ برنامه پرواز، زمان برخاستن از غروب خود را در شب برنامه ریزی میکنیم تا بتوانیم غروب خورشید را بگیریم. اینجا هستیم: زمین پایین میآید و ما پرواز خود را به سمت یخچال آغاز میکنیم. اولین برداشت کمی ناامید کننده است: یک توده سفید برفی-یخی تا کیلومترها زیر ما کشیده شده است. اما ما به پرواز ادامه میدهیم. من یخچال را میبینم که به سمت آب میلغزد. تکههای سنگین چند تنی یخ از یخچال جدا شده و تبدیل به کوه یخ میشوند. ورقه یخ مجهز به نیزههای یخی است که زیر نور خورشید میدرخشند. یخ با انواع رنگها میدرخشد: همه چیز از سبز زمردی تا سیاه. در را باز میکنم و از این صحنه زیبا عکس میگیرم. چند بار در امتداد دیوار یخچال با سنگهای یخی شگفت انگیز پرواز میکنیم.
یک سفر قایق دیگر برای روز بعد برنامه ریزی شده است. متأسفانه، قایقی که قبلاً استفاده میکردیم خراب شد، اما Stas موفق میشود قایق دیگری را در بندر پیدا کند. این یک قایق ماهیگیری واقعی است که بوی فلس ماهی و روغن موتور میدهد. سرعت میگیرد و ما را دور و جلو میبرد. اخیراً مقدار زیادی یخ از یخچال جدا شد و خلیج را با کوههای یخی در هر شکل و اندازه پر کرد. کاپیتان ما بسیار هیجان زده است. او شجاعانه قایق را به میان کوههای یخ میفرستد. یخ میترکد و آه میکشد. ما به سرعت به جلو ادامه میدهیم… عکاسی پانوراما در دریا یک چالش واقعی است: چندین جریان قایق سبک را به هر جهت پرتاب میکنند و میچرخانند. سعی میکنم عجله کنم و سریعتر عکاسی کنم، زیرا خورشید تقریباً غروب است: نیمهشب است.
پس از بررسی یخچال Ilulissat هم از هوا و هم از آب، روز بعد تصمیم گرفتیم از طریق منطقه تندرا که توسط یونسکو محافظت میشود، در آنجا پیاده روی کنیم. باید روی سکوهای چوبی مخصوص راه برویم. در راه از «دهکده سگها» میگذریم که در آن دهها سگخانه با سگهای سورتمه در حومه شهر وجود دارد. سگهای سورتمه در تابستان کار نمیکنند، بنابراین وقت خود را به استراحت زیر نور خورشید میگذرانند. بیشتر اوقات آنها میخوابند، اما گهگاه برای یک “سرود سگ” جمع میشوند و یکصدا زوزه میکشند. به عنوان مثال، یک زنگ کلیسا استعدادهای آوازی آنها را الهام میبخشد و صدای صدها سگ در آسمان بالای تندرا اوج میگیرد. چند کیلومتر پایینتر از جاده، میدانهای یخی بیپایان در مقابل چشمان ما ظاهر میشوند. این همان جایی است که مرز یخچال طبیعی است. هر از گاهی صدای رعد و برق را میشنویم: کوه یخی در جایی شکسته است. از صخرههای گرانیتی به سمت کوههای یخ سفید بزرگ فرود میآییم. من نمی توانم مقاومت کنم و تکهای از یخ باستانی را برای طعم دادن بشکنم.
طبیعت شگفت انگیز قطب شمال، زندگی آرام مردم محلی در نزدیکی لبه اقیانوس، خورشید نیمه شب و بوی تندرا برای مدت طولانی در حافظه من باقی خواهد ماند. ما سعی خواهیم کرد کسری از این خاطرات را از طریق عکس هایمان به شما نشان دهیم.
در اینجا چند واقعیت دربارهٔ گرینلند وجود دارد.
گرینلند بزرگترین جزیره غیرقارهای جهان با 2,130,800 کیلومتر مربع مساحت است. سواحل توسط آبدرههای طولانی عمیق تراشیده شدهاند و به لبه یخ میرسند. یخبندان قلمرو گرینلند در دوره انسان زایی (دوره زمین شناسی که 2588 میلیون سال پیش شروع شد) آغاز شد. امروزه ورقه یخی 1834000 کیلومتر مربع از جزیره را پوشانده و مناظر منحصربفرد گرینلند را ایجاد میکند.
جریان سرد شرقی-گرینلند از سواحل شرقی گرینلند عبور میکند. کوههای یخ شناور تقریباً در تمام طول سال کل ساحل شرقی را مسدود میکنند. آب در ساحل شمالی دائماً با یخ پوشیده شده است و تنها منطقه نسبتاً گرم ساحل جنوب غربی است که به لطف جریان گرم غرب-گرینلند است.
شهر Ilulissat در قسمت غربی جزیره واقع شده است. از آنجایی که گرینلند یک واحد اداری در قلمرو پادشاهی دانمارک است، این شهر یک نام هلندی نیز دارد – Jakobshavn.
گردشگران به اینجا میآیند تا کوههای یخی Ilulissat را ببینند. طول آن 40 کیلومتر و عرض آن 5 کیلومتر است. ضخامت یخ در قسمت پایین آن 150 متر است. از سال 2004 Ilulissat Icefjord در فهرست میراث جهانی یونسکو قرارگرفته است. ایلولیسات علاوه بر کوههای یخی زیبا، به عنوان زادگاه کاوشگر قطبی و مردم شناس معروف کنود راسموسن نیز شناخته میشود. همچنین یک “موزه سرد” منحصربفرد وجود دارد. به عبارت دیگر، در Ilulissat چیزهای زیادی برای دیدن وجود دارد، بنابراین از شما دعوت میکنیم تا با این گوشه کوچک شگفت انگیز گرینلند آشنا شوید!
عکس و متن از استاس سدوف و سرگئی شاندین
- دستهبندی: تور گردشگری مجازی
- برچسبها: 🏛️جهانگردی
*️⃣ قبل از اجرای “کوههای یخی گرینلند” لطفاً این بخش را مطالعه فرمائید.
1️⃣ درصورت استفاده از فیلترشکن/پروکسی روی دستگاه خود، بهتر است آن را غیرفعال کنید.
2️⃣ درصورت وجود هرگونه مشکل در پخش، لطفاً از طریق گزینه [گزارش ایراد] ، مورد را به ما اطلاع دهید.
3️⃣ برای [نمایشتمامصفحه]، میتوانید با اشاره روی دکمه زیر و برای خروج نیز از دکمههای [►] یا [Esc] استفاده نمائید.