خانواده اولین و مهم ترین بافت اجتماعی را برای رشد انسان فراهم میسازد. در جریان رشد طبیعی هر کودک یک رشته تغییرات شناختی، عاطفی و اجتماعی را شاهد هستیم. این تغییرات میتواند به مشکلات رفتاری-عاطفی و یادگیری در کودکان بینجامد. بیشتر مشکلات رفتاری کودکان منعکس کننده شرایط پیچیده بین فردی اعضای خانواده به ویژه والدین است. به عبارت دیگر میتوان گفت دلیل اکثر مشکلات رفتاری کودک روابط معیوب اعضای خانواده با یکدیگر است و با روشهای تربیتی نادرست والدین و تعاملات معیوب آنها با فرزندان ارتباط دارد. انواع خانوادهها از نظر تربیت کودکان را میتوان به 4 دسته تقسیم کرد:
الف – خانواده خشک و سخت گیر ( والدین سخت گیر و مستبد)
ب – خانواده آسان گیر
ج – خانواده گسسته ( خانواده پریشان )
د – خانواده دمکرات ( خانواده سالم )
انواع خانوادهها از نظر تربیت کودکان
انواع خانوادهها از نظر تربیت کودکان : والدین سخت گیر و مستبد
1 – پدر و مادرها با بچهها همان طور رفتار میکنند که والدین خودشان رفتار کرده اند.
2 – تصمیم گیری با یکی از والدین خصوصاً پدر انجام میگیرد. معمولاً پدر خانواده حاکم بر رفتار و اعمال فرزندان است و هیچ یک از اعضای خانواده اجازه اظهار نظر ندارند.
3 – والدین چنان رفتار میکنند که فرزندان میآموزند حق هیچ گونه ابراز عقیده ای را – حتی در مواردی که میتواند مانع از بروز بعضی مشکلات برای خانواده گردد – ندارند.
4 -اگر فرزندان از فرمان والدین اطاعت نکنند ، والدین آنان ناراحت ، خشمگین و آزرده خاطر میشوند.
5 – فرزندان جرأت سئوال کردن در مورد انجام دادن یا انجام ندادن کارها را، از والدین خود ندارند.
6 – والدین بر رفتار و کارهای فرزندان خود کنترل شدید دارند و همه تصمیمات را شخصاً اتخاذ میکنند.
7 – والدین دلیلی را – برای دستوراتی که صادر میکنند – برای فرزندان خود ارائه نمی دهند و از آنان میخواهند بدون چون و چرا از این دستورات اطاعت کنند.
8 – نسبت به رعایت نظم و انضباط ، ارزشی افراطی قایل هستند و والدین توانایی تحمل هیچ گونه بینظمی را از طرف فرزندان خود ندارند.
9 – به سخنان کودکان خود گوش نمی دهند و اگر هم سخنی را بشنوند برای آن است که با آن مخالفتی را نشان دهند.
10 – در مواردی که فرزندانِ خود را نصیحت یا آنان را از انجام دادن کاری منع میکنند ، دلیل خاصی را ارائه نمی دهند.
11 – برای تصمیمات فرزندان خود، حتی اگر این تصمیمات معقول و مستند باشد، احترام قائل نیستند.
13 – معتقدند که چون سن ، تجربه و دانش آنان بیشتر از فرزندانشان است ، بنابراین ، حق دخالت در همه امور و حتی در خصوصی ترین کارهای فرزندان خود را دارند.
14 – برخورد آنان با فرزندان خود احترام آمیز نیست و حتی از تحقیر فرزندان خود در حضور دیگران نیز ابایی ندارند.
15- غالباً نیازهای عاطفی کودکان ارضاء نمی شود.
16- ممکن است که والد ضعیف در چنین خانواده ای با کودکان ائتلاف کند در چنین حالتی ارزش هر دو والد نزد کودک شکسته میشود . اگر بنا باشد یکی از والدین به عنوان منبع قدرت خانواده آسیب ببیند میتوان تصور کرد والد دیگر نیز ارزش پیشین خود را نخواهد داشت.
17- چنین کودکانی احتمالاً جذب گروههای بیرون شده و با عزت نفس پایین که دارند دچار بزهکاری میشوند.
18- بسیاری از این والدین ممکن است به خاطر کمال گرایی که دارند ، کودکان را تحت فشار قرار دهند و از آنها بالاترین انتظارات را داشته و پیوسته به شکل نوین بر آنها سخت گیری کرده و برنامههای سختگیرانه برایشان تدارک ببیند.
19- احتمال دروغ گویی و ریاکاری در کودکان چنین خانواده هایی به علت ترس از تنبیه و سرزنش افزایش مییابد.
20- چنین کودکانی به علت اینکه مرتباً علایقشان سرکوب شده و موجب تحقیر قرار گرفتهاند و همچنین دیگران برای امورات شان تصمیم گرفته اند، از خلاقیت کمی برخوردارند. اگر چه ممکن است به علت سخت گیری والدین از نظر آموزش بعضی از مهارتها، پیشرفتی کرده باشند.
21- اضطراب ، افسردگی ، همچنین وسواس و کمال گرایی ، نا امیدی و بسیاری از مشکلات روانی ممکن است دامنگیر کودکان خانوادههای سخت گیر گردد.
22- در تربیت کودکان غالباً والدین سخت گیر، خود را منطقی نیز تصور میکنند. و برای هر کارشان دلیل تراشی میکنند. ولی غیر مستقیم به خاطر سختی گیری آنهاست که کودکان فرمانشان را اجرا میکنند نه منطقشان.
.
انواع خانوادهها از نظر تربیت کودکان : والدین آسان گیر
1- پدر و مادر به دنبال نیازهای ارضاء نشده خودشان هستند. دنبال جوانی و نوجوانی و دل مشغولیهای خود هستند.
2- به امر تربیت و ارضاء نیازهای جسمی و روانی کودک نمی پردازند و چون آسانگیر هستند ، برای خاموش کردن صدای بچه، هر چه کودکشان از آنها میخواهد، آنها انجام میدهند. لذا کودک پرتوقع تربیت میشود.
3 – هدفها و انتظارات برایشان روشن نیست و به همین دلیل ، در تربیت فرزندان خود از روش، فلسفه یا دیدگاه خاصی پیروی نمی کنند.
4 – هیچ نوع کنترلی بر رفتار فرزندان خود ندارند و آنان را کاملاً آزاد میگذارند تا به هر نحوی که خود مایل هستند ، شیوههای خاص زندگی خود را انتخاب و به کار گیرند.
5- هیچ نوع انتظار و توقع خاصی از فرزندان خود ندارند و فرزندان نیز به نوبه خود میآموزند که والدین نباید از آنان انتظار خاصی را داشته باشند.
6- نسبت به رفتار فرزندان خود، حتی در مواردی که مورد آزار و اذیت خود آنان و دیگران قرار میگیرند، توجه خاص نشان نمی دهند و در این موارد، بیتفاوت عمل میکنند.
7- اگر فرزندان خانواده از دستورات آنان اطاعت نکنند، ناراحت نمی شوند و چنان رفتار میکنند که گویی عدم اطاعت از دستورات والدین امری طبیعی، عادی و متداول است.
8 – در پاداش دادن – وقتی از فرزندان رفتار پسندیده ای سر میزند – یا تنبیه آنان – در هنگامی که کار خلاف از آنان سر میزند – اهمال میکنند و بیتفاوت هستند (به یاد داشته باشیم که منظور از تنبیه کردن در معنای روانشناختی آن ، محروم کردن فرزند از پاداش است و تنبیه بدنی مورد نظر نمی باشد).
9 – شیوههای رفتاری والدین چنان است که در فرزندان اعتماد لازم را نسبت به آنان ایجاد نمی کند.
10- نسبت به تکالیف و نمرات درسی فرزندان خود توجه نشان نمی دهند و علاقه ای نیز به همکاری با معلمان و مدیریت مدرسه محل تحصیل آنان ندارند.
11 – آنچه را که فرزندان اراده کنند یا بخواهند ، برای آنان تهیه میکنند و در این مورد، سلیقه خاصی را اعمال نمی کنند.
12- هیچ گونه تلاش خاصی را در زمینه استقلال فرزندان خود انجام نمی دهند و چنانچه یکی از فرزندان شدیداً به آنان وابسته باشد، کار خاصی را در زمینه کاهش این نوع وابستگی که بعداً برای آنان مشکل ساز خواهد بود، انجام نمی دهند.
13- نظم و ترتیب را در محیط خانواده رعایت نمی کنند و از فرزندان خود نیز انتظار خاصی در این زمینه ندارند.
14- فرزندان خود را برای انجام هر کاری آزاد میگذارند و حتی در مواردی که مداخله آنان لازم به نظر میآید، دخالت نمی کنند.
15- این بچهها چون در زندگی با موانع مواجه نشده است، لذا وقتی وارد جامعه میشود به خاطر عدم تجربه کافی، زود تسلیم میشود و شکننده هست.
.
انواع خانوادهها از نظر تربیت کودکان : والدین پریشان
1- در این خانوادهها بعلت اختلاف بین والدین، معمولاً به صورت قهر و آشتی به سر میبرند که تأثیر منفی روی کودکان میگذارد.
2- گاهی کودک به عنوان قاضی در نظر گرفته میشود و گاهی قربانی یکی از طرفین میگردد.
3- کودک علاوه بر اینکه نیازهای روانی و جسمانیش ارضاء نمی گردد ،بتدریج الگوهای پرخاشگری را میآموزد.( کودکانی که بدون مقدمه بچههای دیگر را میزنند.)
4 – میزان ارزش و احترامی که هر یک از افراد خانواده برای خود قائل هستند، ناچیز است.
5- چهره افراد خانواده غالباً عبوس و افراد خانواده معمولاً غمگین ،گرفته ، افسرده و بیاحساس به نظر میآیند.
6- گوش افراد خانواده برای شنیدن خواستههای یکدیگر سنگین است و صدای آنان یا بلند و خشن و گوشخراش است و یا به اندازه ای آرام و نجوا مانند است که به سختی قابل شنیدن میباشد.
7- نشانه دوستی و صمیمیت در بین افراد خانواده کم است و در مواردی حتی از وجود یکدیگر نیز بیاطلاع هستند.
8- شوخیهای افراد خانواده با یکدیگر در بیشتر اوقات گزنده، بیرحمانه و مبتنی بر قساوت قلب است.
9- بزرگترهای خانواده تا آن میزان سرگرم امر و نهی کردن و دستور دادن به کوچکترها هستند که برای مثال پدرو مادر هرگز نمی فهمند فرزندان آنان دارای چه ویژگیهای شخصیتی هستند.
10- فرزندان خانواده کمتر از وجود پدر و مادر خود به عنوان دو انسان بالغ ، فهمیده، باشعور، اصیل و دوست داشتنی، بهره مند میشوند.
11- پدر و مادر برای احتراز و دوری از یکدیگر، آن چنان خود را مشغول کارهای خارج از محیط خانواده میکنند که گویی تنها وظیفه آنان کار کردن و تأمین مایحتاج زندگی است.
12- افراد خانواده ، احساس تنهایی و بییاور بودن میکنند و به این باور میرسند که بیچاره و نگون بخت هستند و در واقع نوعی درماندگی آموخته شده را تجربه میکنند.
13- افراد خانواده غالباً تکانشی عمل میکنند، عصبی هستند، احساس گناه و تقصیر میکنند یا بر عکس، احساس میکنند مورد ظلم و ستم قرار گرفتهاند و برای جبران این احساس گاه با یکدیگر رفتاری بسیار خشونت آمیز و غیر انسانی نشان میدهند.
14- افراد خانواده برای کنترل امور غیر ممکن ، تلاش فراوان میکنند و هرگز متوجه نمی شوند که انجام بعضی از خواستههای آنان به وسیله طرف مقابل ، غیر ممکن است.
15 – افراد خانواده گاه گرفتار مشکل کمال طلبی میشوند و در این راه، هم خود متحمل فشارهای روانی زیاد میشوند و هم بر افراد دیگر خانواده فشارهای فزاینده ای را میآورند.
16- افراد خانواده حالت اصطلاحاً نهایت نگری دارند و در نظر آنان همه پدیدههای عالم، در دو حد یک طیف هستند و هر پدیده ، شیء، صفت، مفهوم -یا سفید است یا سیاه – یا خوب است یا بد – یا زیان آور است یا سودمند – یا دوست داشتنی است یا غیر دوست داشتنی – لذا هیچ حد واسطی را در نظر نمی گیرند.
17- وابستگی افراد خانواده با یکدیگر ناسالم است و در این موارد یا نسبت به احساسات ، خواستهها و نیازهای خود بیتوجه هستند یا خود را مرکز و محور عالم به حساب میآورند و خود خواهی آنان در همه رفتارهایشان تجلی پیدا میکند.
18- افراد خانواده نسبت به هر موضوع یا پدیده ای تعصب بیمورد و شدید نشان میدهند و این ویژگی باعث میشود از استدلال، منطق، و عقل سلیم فاصله بسیار داشته باشند.
19- افراد خانواده و خاصه فرزندان این خانوادهها با یکدیگر به رقابت ناسالم میپردازند و موفقیت یکی از آنان در زمینه خاصی ( مثل موفقیت شغلی ، خرید یک ماشین ، خرید یک لباس و … ) موجب رنجش، نگرانی، اضطراب و حسادت شدید فرد یا افراد دیگر خانواده میشود.
20- افراد خانواده مسائل و مشکلات خود را انکار میکنند و به همین دلیل نیز مشکلات آنان هرگز حل نمی شود و این مشکلات در همه ابعاد رفتاری آنان تجلی پیدا میکند.
21- افراد خانواده در مورد خود و دیگران به داوریها و قضاوتهای نادرست میپردازند و یکی از اعتیادهای مضر و در عین حال لذت بخش آنان، غیبت و بدگوئی از دیگران است.
22- دروغگویی در بین اعضای خانواده شایع است و هر یک از افراد خانواده یاد گرفتهاند که برای اجتناب از درگیری و مشاجرههای پایان ناپذیر بعدی، به افراد دیگر دروغ بگویند.
23- به سادگی افراد خانواده به یکدیگر فحش میدهند، همچنین خشونتهای جسمی نیز رایج است و نگرش هر یک از افراد خانواده بر این استوار است که طرف مقابل آنان فردی خود رأی ، نفهم ، خود خواه و … است و بهترین راه برای به زانو در آوردن او کتک زدن و تحقیر اوست.
24- نگرشهای افراد خانواده در زمینههای مختلف ، تحریف شده است و باور داشتهایی نظیر – به زن نمی توان اعتماد کرد – همه آدمها بد هستند – هر فرد باید فقط به فکر خودش باشد و … به سادگی تبلیغ میشود.
25- فرزندان خانواده میل شدیدی را برای مورد تأیید قرار گرفتن به وسیله اولیای خود نشان میدهند و با از دست دادن هویت خود و نیز بر خلاف میل و خواسته خویش ، به خواستههای هر چند نادرست پدر و مادر یا بزرگترها تن در میدهند.
26- احساس عدم رضایت از خود یا حالت از خود راضی بودن افراطی در بین افراد خانواده شایع است و آثار این نوع احساس در همه ابعاد رفتاری آنان مشاهده میشود.
27- احساس تنهایی و بییار و یاور بودن در بین اعضای خانواده شایع است و در این راه به بن بست روانی یا غم و اندوه و افسردگی میرسند.
28- افراد خانواده از اضطراب دائمی و احساس سردرگمی در رنج هستند و به همین دلیل، اختلالات شناختی، هیجانی و نیز اختلالات رفتاری در بین این خانوادهها شایع است.
.
انواع خانوادهها از نظر تربیت کودکان : والدین دمکرات
1- افراد خانواده سرزنده و با محبت هستند و همه رفتار و اعمال آنان با نوعی اصالت توأم است.
2- افراد خانواده به طور آشکار رنج و ناراحتی و نیز احساس همدردی خود را نسبت به افراد دیگر خانواده بیان میکنند.
3- افراد خانواده از ریسک ( خطر کردن ) معقول و سنجیده نمی هراسند و میدانند که ممکن است با خطر کردن اشتباهاتی نیز داشته باشند، ولی اشتباهات شخصی هم میتواند خود مقدمه ای برای شناخت اشکالات شخصی و بنابراین زمینه ای جهت رشد و کسب تجربه بیشتر باشد.
4- افراد خانواده برای یکدیگر ارزش و احترام قایلاند و یکدیگر را دوست دارند و از این احساس خود شادمان هستند.
5- روابط افراد خانواده با یکدیگر هماهنگ و روان است و با آهنگی پرمایه و روشن با یکدیگر سخن میگویند.
6- زمانی که در خانواده سکوت برقرار است ، سکوتی است آرامبخش و نه سکوت مبتنی بر ترس یا احتیاط.
7- وقتی در خانواده سرو صدا هست ، صدای فعالیتی پر معنی است و نه غرشی رعد آسا و برای خفه کردن صدای دیگران.
8- هر یک از اعضاء خانواده میدانند حق آن را خواهند داشت که حرف خود را به گوش دیگران برسانند و در این زمینه نیازی به سکوت و تحمل فشار حاصل از آن نمی باشد.
9- اگر یکی از اعضای خانواده هنوز فرصتی برای صحبت کردن پیدا نکرده است ، به دلیل تنگی وقت بوده است و نه کمی محبت ، کم توجهی یا بیملاحظه بودن اعضای دیگر خانواده.
10- اعضای خانواده به راحتی یکدیگر را نوازش میکنند و در آغوش گرفتن فرزندان توسط پدر و مادر امری است عادی و توأم با تجربه عشق و محبت خانوادگی.
11- افراد خانواده صادقانه با هم صحبت میکنند ، با علاقه به سخنان یکدیگر گوش میدهند ، با یکدیگر رو راست و صادق هستند و به راحتی علاقه خود را به یکدیگر نشان میدهند.
12- افراد خانواده به راحتی و آزادانه با یکدیگر درد دل میکنند و این حق را دارند که درباره هر موضوعی (مثل ناکامیها، ترسها، صدمه هایی که دیده اند، خشم خود، انتقاد از دیگری، خوشیها یا کامیابیها )، با یکدیگر سخن بگویند.
13- افراد خانواده برای کارهای خود برنامه ریزی میکنند و در این راه اگر مشکلی با اجرای برنامههای از قبل تعیین شده آنان شود، به سادگی خود را با آن تطبیق میدهند و در نتیجه قادر هستند بدون تجربه احساس ترس یا واهمه بیشتر مشکلات زندگی خود را حل و فصل کنند.
14- در خانواده سالم، زندگی آدمی و احساسات بشری، بیش از هر عامل دیگری مورد توجه و احترام است.
15- در خانواده سالم ، پدر و مادر خود را مدیر یا رهبر خانواده میدانند و نه رئیس یا ارباب خانواده و نیز میدانند که در موقعیتهای مختلف چگونه به فرزندان خود بیاموزند تا به مرحله یک انسان واقعی بودن نزدیک شوند.
16- اعضای خانواده در مورد اشتباهات خود ( در قضاوت ، رفتار، بروز هیجانها و … ) به همان سهولتی با یکدیگر سخن میگویند که در مورد اعمال، کردار و گفتار صحیح خود اظهار نظر میکنند.
17- رفتار اولیای خانواده با آنچه به فرزندان خود میگویند – یا توصیه میکنند – مطابقت کامل دارد و در این راه از خود صداقت بسیار نشان میدهند.
18- پدر و مادر خانواده مانند هر مدیر یا رهبر موفق ، نسبت به زمان حساس هستند و مترصد آن میباشند تا از هر فرصت مناسب برای سخن گفتن و تعامل با فرزندان خود ، استفاده کنند.
19- اگر یکی از افراد خانواده مرتکب اشتباهی شد و نادانسته خسارتی ایجاد نمود ، پدر و مادر و بزرگترها در کنار او قرار میگیرند تا از او حمایت کنند. این رفتار باعث خواهد شد تا فرزند بیدقت ، بر احساس ترس یا گناه خود فایق آید و از فرصت آموزشی که پدر و مادر برای او فراهم کرده اند، بیشترین بهره را بگیرد.
20- اولیاء خانواده میدانند که فرزندانشان عمداً بدی نمی کنند. به همین دلیل، اگر متوجه شوند که فرزند آنان در زمینه ای خرابکاری کرده است به این نتیجه میرسند که یا سوء تفاهمی در کار بوده است و یا احساس ارزش فردی و احترام به خویشتن ، در فرزند آنان کاهش پیدا کرده است و باید برای این مشکل راه حلی را پیدا کرد.
21- اولیاء خانواده میدانند هنگامی فرزند آنان برای یادگیری آمادگی بیشتری خواهد داشت که خود را با ارزش بداند و احساس کند که دیگران نیز برای او ارزش قایل هستند .
22- اولیاء خانواده میدانند که هر چند با شرمنده ساختن کودک و تنبیه بدنی فرزندان میتوان رفتار آنان را تغییر داد ، اما این آگاهی را نیز دارند که آثار این تنبیهها بر ذهن آنان باقی میماند و به سادگی و به سرعت قابل ترمیم نمی باشد.
23- وقتی یکی از فرزندان خانواده عملی را انجام میدهد که برای تصحیح عمل یا کار او الزامی به نظر میآید، پدر و مادر آموزش فرزند خود را با گوش دادن – حس کردن – فهمیدن – و در نظر گرفتن زمان و دوره خاص رشد او ، آغاز میکنند.
24- پدر و مادر خانواده میدانند که در زندگی هر شخص مشکلاتی پیش خواهد آمد و اجتناب از همه مشکلات زندگی امکان ناپذیر میباشد. بنابراین گوش به زنگ آن هستند که برای هر مشکل تازه ، راه حلی پیدا کنند و به فرزندان خود نیز میآموزند تا چگونه در حل مشکلات از خلاقیت و نو آوری بهره بگیرند.
25- اولیای خانواده میدانند که تغییر و تحول از ویژگیهای زندگی است، بنابراین، میپذیرند که فرزندان آنان به سرعت مراحل مختلف رشد را طی میکنند و هیچگاه نباید سد راه رشد و تغییر فرزندان خود شوند.
.
منابع :
.https://zarafeyejadooyi.com