• درباره

📻 کتاب صوتی:

پیر چنگی، مثنوی معنوی ~مولانا

در عهد عُمَر ، رامشگری چنگ نواز بود که آواز دلاویز او همانند دَمِ اسرافیل ، مُردگان را زندگی و نشاط می‌بخشید . او عُمری را بر این کار سپری کرد و رفته رفته برف پیری بر سر و رویش باریدن گرفت و کمرش از بارِ سنگین عُمر خمیده گشت و ابروانش بر روی چشمانش فرو خُفت . آواز دلپذیرش به ناخوشی گرایید و دیگر کسی طالب ساز و آواز او نبود . و او یکه و تنها در فقر و فاقه و ناتوانی غوطه ور شد تا آنکه پیوند امیدش از خلق ، گسست و دل به امید حق بست . تا اینکه شبی به گورستانی خاموش و فراموش در حومۀ مدینه رفت و با خود گفت : این بار باید برای خدا زخمه ها را بر رشته ساز به رفتار آورم و تنها برای او بنوازم تا که حصّه ای از دریای بیکران رحمت الهی بر گیرم و دستمزدی ستانم .

او در نواختن زخمه ها غرقه شد و آنقدر چنگ نواخت که رنچه و ناتوان سر بر بالین نهاد و به خوابی ژرف فرو رفت . در این حال حق تعالی اراده فرمود که خلیفه مسلمین یعنی عُمَر نیز به خوابی گران رود . عُمَر پی بُرد که این خواب غیر معهود که بر او بی هنگام ، عارض شده حتما پیامی به همراه دارد . سر بر بالین نهاد و به خواب فرو رفت و در میان خواب ، سروش غیبی در گوشِ جانِ عُمَر طنین انداخت که هم اینک بر خیز و به گورستان مدینه برو و نیاز یکی از بندگان خاص مرا برآورده ساز . هفتصد دینار از بیت المال برگیر و بدو دِه . که این مقدار ، دستمزد سازی است که برای خدا به نوا در آورده است .

عُمَر از خواب گران برخاست و راه گورستان در پیش گرفت . وقتی بدانجا رسید . گِرد گورستان می‌گشت و چشم به هر سو می‌افکند تا آن بنده مقرب را پیدا کند ولی هر چه ژرف تر در می‌نگریست و بیشتر می‌گشت کسی را نمی یافت مگر ، رامشگری کلانسال که چنگ زیر سر داشت . با خود گفت : آیا این است بنده مقرب ؟ آیا رامشگری ژولیده و بر خاک خفته همان بنده ای است که در خواب بدو سفارش شده است ؟ قانع نشد و باز هم گردش کرد و بیشتر نگریست ولی هیچکس را نیافت . سرانجام به فراست دریافت که این پیر چنگی همان کسی است که در خواب بدو سفارش شده است . در این حال ناگهان عطسه ای بر عُمَر افتاد و پیر چنگی از صدای آن از خواب پرید و همینکه نگاهش به عُمَر افتاد بیمناک شد . زیرا گمان می‌کرد که این محُتَسَب ، قصد تعزیر او دارد . ولی عُمَر به او آرامش داد و پیغام غیبی را برای او بازگو کرد . و آن همیان زر را به او تحویل داد . پیر چنگی ، سخت به زاری و فغان افتاد و از اینکه عُمری را به خاطر مجالس طرب ، ساز زده پشیمان و تائب شد و دریافت که باید چنگ و ساز را برای خدا نواخت و بس .
مأخذ این داستان در اسرارالتوحید ، چاپ تهران به اهتمام بهمنیار ، ص 76 تا 87 نقل شده است و اصل آن حکایت این است .
« حسن مودّب گفت که روزی شیخ در نیشابور از مجلس فارغ شده بود و مردم رفته بودند و من در خدمت شیخ ایستاده بودم . چنانکه معهود بود و مرا وام بسیار جمع آمده بود و دلم بدان مشغول بود که تقاضا می‌کردند و هیچ معلوم نبود و مرا می‌بایست که شیخ در آن سخن گوید و نمی گفت . شیخ اشارت کرد که واپس نگر ، بنگریستم . پیر زنی دیدم از درِ خانقاه می‌آمد . من نزدیک وی شدم . صرّه ای به من داد گران سنگ و گفت : صد دینار زر است پیش شیخ برو و بگو تا دعایی در کارِ من کند . من بستدم و شاد شدم و گفتم : هم اکنون وامها باز دهم . پیش شیخ بردم و بنهادم . شیخ گفت : اینجا مَنِه ، بردار و می‌رو تا به گورستان حیره . آنجا چهارطاقی است نیمی افتاده و در آنجا شو پیری در آنجا خفته سلام ما بدو رسان و این زر بدو دِه و بگوی که چون این نماند باز نمای تا بگویم دیگر بدهند و ما اینجاییم تا تو بازآیی . حسن گفت : من به آنجا رفتم که شیخ گفته بود در شدم پیری را دیدم سخت ضعیف . تنبوری در زیر سر نهاده و خفته او را بیدار کردم و سلام شیخ بدو رسانیدم و آن زر بدو دادم . آن مرد فریاد در گرفت و گفت مرا پیش شیخ بَر . پرسیدم که حال تو چیست ؟ پیر گفت : من مردی ام چنین که می‌بینی و پیشه من تنبور زدن است . چون جوان بودم به نزدیک خلق ، قبولی عظیم داشتم و در این شهر هیچ جای دو تن به هم نبودندی که من سوم ایشان نبودمی و بسیار شاگردان دارم . اکنون چون پیر شدم حال من چنان شد که هیچکس مرا نخواندی تا کنون که دست تنگ شدم و من هیچ شغلی دیگر ندانم و مرا از خانه بیرون کردند و گفتند ما ترا نمی توانیم داشت و ما را در کار خدای کن . راه فرار هیچ ندانستم بدین گورستان آمدم و به درد بگریستم و با حق تعالی مناجات کردم که خداوندا ، هیچ پیشه ای ندانم و جوانی و قوت ندارم . همه خلقم رد کرده اند . اکنون زن و فرزند نیز مرا بیرون کردند . اکنون من و تو و تو ومن امشب مطربی خواهم کرد تا نانم دهی . تا به وقت صبحدم چیزی می‌زدم و می‌گریستم . چون بانگ نماز آمد مانده شدم بیفتادم و در خواب شدم تا کنون

با صدای: پیمان رشادی

منبع: شنوتو

*️⃣ راهنمای پخش “پیر چنگی، مثنوی معنوی ~مولانا” در تماشاخانه و مدیاکلاب لیلیت

1️⃣ درصورت استفاده از فیلترشکن/پروکسی روی دستگاه خود، بهتر است آن را غیرفعال کنید!

2️⃣ پادکست‌ها و کتاب‌های صوتی از سایت داخلی بصورت رایگان اشتراک‌گذاری گردیده است، که نام منبع آن در پایین توضیحات درج گردیده است. بنابراین محاسبه میزان ترافیک مصرفی اینترنت، طبق مصرف «سایت منبع» محاسبه می‌شود و پلتفرم لیلیت هیچگونه نقش و دخالتی در نحوه محاسبه آن نداشته و متعاقباً هیچگونه سود و منفعتی از آن کسب نمی‌کند.

3️⃣ درصورت وجود هرگونه مشکل در پخش، لطفاً از طریق گزینه [پیام‌گیر گوشه چپ صفحه] ، مورد را به ما اطلاع دهید.

اَپ لیلیت

دریافت رایگان اپلیکیشن لیلیت