نقاشی قهوه خانه نوعی نقاشی روایی رنگ روغنی با مضمونهای رزمی، مذهبی و بزمی است که در دوران جنبش مشروطیت بر اساس سنتهای هنر مردمی و دینی و با اثرپذیری از نقاشی طبیعت گرایانه مرسوم آن زمان، به دست هنرمندانی مکتب ندیده پدیدار شد. خاستگاه و زمینه ساز این هنر نقاشی، سنت کهن قصه خوانی و مرثیه سرائی و تعزیه خوانی در ایران بوده است و پیشینه اش به قرنها پبش از پدید آمدن قهوه خانه میرسد.
نقاشی قهوه خانه، بازتابی اصیل و صادق از هنر هنرمندانی عاشق، تنها و دلسوخته است. هنرمندانی مظلوم و محروم از تبار مردم ساده دل و آیینه صفت کوچه و بازار، آنانی که از پس قرنها سکوت، زیر سقف تاریک قهوه خانهها در خلوت عارفانه تکیهها و حسینیهها، در سر هر کوی و برزنی، چشم در چشم مردم دوختند و در محفل پر انس و الفت آنان، بغض معصومانه شان را یکباره شکستند.
در ستایش راستیها و مردانگیها نقشها زدند و حکایت کژیها و پلیدیها کردند. رنگ سرخی نشاندند بر تن بوم و دیوار که گویی لخته لخته خونهای خشکیده مظلومیتهای از یاد رفته بود و رنگ سبزی گزیدند به پاس یاد بهار سر سبز و پر طراوت روح و اندیشه راستان و آزادگانی که در جان و دل و خیال و باور مردم قرنهای قرن، نسل به نسل، سینه به سینه، تا به روزگارشان به یادگار مانده بود و چه جاودانه و همیشه پایدار و ماندنی.
هنرمندانی عاشق و صادق آمدند، با کوله باری از محنت و تنهایی و دلتنگی، با چشمانی خیس و پر گریه به دشت سرخ کربلا رفتند، به یاری آزادگان، رو سوی شاهنامه نهادند، همه یلان و پهلوانان آزاده این مرز و بوم را به یاری طلبیدند، همرزم رستم شدند، همراز سیاوش مظلوم.
“یاهنرمندانی دلسوخته و وارسته، در این روزگار آستین بالا زدند تا که ذوق و هنر بی ادعایشان پاسخی بر شور و شیدایی و بیداری مردم باشد و غیرتی در خلق هنری سراسر شیفتگی و خلوص، آن هم به جبران روزگاران دراز سکوت و بی اعتناییها و آن همه تحقیرها و نادیده انگاشتنهای ذوق و اعتقاد و باور مردم، مردمی که همیشه الهام دهنده اصلی باروری و استمرار هنر و فرهنگ این دیار بوده اند.
نقاشی قهوه خانه پدیدهای نوظهور در تاریخ نقاشی این دیار بود که همراه با حفظ تمامی ارزشهای منطقی هنر مذهبی و سنتی ایران، به ضرورت نیاز و خواست مردم و به پاس احترام به باورهای مردم متولد شد. مردمی که شمایل مقدس امامان بزرگوارشان، تصاویر حماسههای جانبازی و ایثار پیشوایان دینی شان را، نه به دلیل آذین و نقش و نگاری، که به دلیل حرمت ایمانشان و برآوردن نذر و نیازشان میخواستند.
مردمی که در راستای گذر زمان، یلان و آزادگان شاهنامه حکیم توس را از خیال به نقش میطلبیدند، تا مگر در همدلی و مونسی با راستان و پهلوانان شاهنامه، غرور ملی از کف رفته خویش را باز یابند و رستمی را طلب میکردند تا مگر بیاید و داد از بیدادگران زمانه شان بگیرد.
در چنین روزگاری بود که هنرمندان بی ادعا، مقابل دیوار قهوه خانهها و در ایوان حسینیهها و تکیهها و بر سکوی گود زورخانهها نشستند و گوش به سخن نقالان دادند و چشم در چشم مداحان دوختند، رنگها را ساییدند و کاسههای سفالی و شکسته شان را پر از رنگ کردند، هر چه را که شنیدند و در دل داشتند بر تن دیوار و بوم نقش زدند، نقشی تنها به مدد خیالشان و خیالی به گستره و وسعت تمامی قصه ماندن و بودن خاکشان و استقامتی به بلندای آرمانهای تبار و اجدادشان. خیالی که چون در چهار دیواری بسته و بی نور قهوه خانهها به نقش مینشست، بی شمار دریچههای پر نور سرزمینهای پرآفتاب رزمگاههای نبرد را بر روی همگان میگشود، خیالی که هنرمندان عاشق را به دشت کربلا میبرد، در نیم روز نبردی جاودانه و ابدی در چشم تاریخ، خیالی که خون سرخ سیاوش را چون بر زمین تفته و خشک بدگمانیها و تهمتها میریخت، دشتی از سبزه و گل میآفرید.
این همه حقیقت ذهن گرا و خیال پرداز نقاش ایرانی، جستجوی معنوی او در پی دنیایی سوای دنیای مادی را باید مدیون تفکر و الهامی دانست که در دوران ظهور و شکوفایی اسلام، سبب ساز نوعی وحدت و خلوت و عبادت هنرمندان این سرزمین میشود، تا جایی که انگار پس از این زمان، هنرمند نقاش، بیش از آنچه در اندیشه آفرینش و کار و خلاقیت هنری باشد، دل به ریاضت و اتصال در برابر خالق این جهان میسپارد، همان انگیزه و شور و حالی که به عنوان مثال تذهیب کار مخلص را وا میدارد تا به درازای عمرش، تنها در تذهیب صفحهای از کتاب خدا، پایداری ایمان و عشقش را نشان دهد.
اما تحول نقاشی ایرانی به مفهوم و معیار امروزی اش، جدا از عرفان هنر تذهیب، سوای افسون و اعجاز نقشهای پر رنگ و زیبای کاشیکاری و سایر هنرهای بومی و سنتی، بدان هنگام شکل میپذیرد که با افسانههای ملی و بومی پیوند میخورد. در این پیوند مبارک، بی تردید اندیشه عالمانه حکیم توس، فردوسی بزرگوار، نقشی اساسی و کار ساز دارد. چه نقاشان با ذوق به مدد حکایات شاهنامه و با به تصویر درآوردن آنها، به سهم و توان خویش، بر حفظ و نگهداشت میراث پر بار فرهنگ ایرانی ادای دین میکنند.
سوای استمرار و ادامه حیات هنر اسلامی و سنتی ایران به همت و عشق هنرمندان شیفته در این زمان، تولد و تبلور هنر جمعی از نقاشان گمنام و بی ادعای کوچه و بازار تحت نام و عنوان شمایل نگاران و پرده کشان، چه بسا که بار دیگر به دلیل ضرورت ایستادگی در برابر دسایس فرهنگی و هنری بیگانگان باید رویدادی جدی و کارساز تلقی شود.
در این حرکت نوپای هنری که نخست، تاپ چندانی در برابر هنر پر زور ندارد، جمعی نقاش صاحب ذوق پا به پای تعزیه داران و گویندگان ذکر مصیبت کربلا، پردههایی نسبتا عریض و طویل را عرصه نمایش نقش و نشانههای حماسه کربلا میسازند، دیگر بار ایمان و خیال و ذوق یکی میشوند، هنر نقش و نقاشی هنرمندان مردمی، گرچه در برابر زرق و برق نقاشی نقاشباشیهای درباری ایرانی و فرنگی چندان رنگ و بویی ندارد، اما به دلیل محتوای ارزشمند و پرتقدسش، آرام آرام جایگاهی معتبر در برابر هنر رسمی و تشریفاتی آن روزگار مییابد.
با تولد جنبش مشروطیت، همگام با بیداری افکار عامه و رشد و تعالی اندیشههای آزادیخواهانه، هنر مردمی به یکباره جانی تازه میگیرد. مبانی اصیل و سازوکار فرهنگ مذهبی و سنتی این دیار با حمایت مردم بیدار دل، آبرو و اعتبار تازه مییابد.
“کشته مردم به دنبال قهرمانان و آزادگان گمگشته خویش میگردند، در پی بیان زبان دلشان، خیالها و آرزوهای تحقیر شده و از یاد رفته شان. همین است که ترانههای سراسر لطف و زیبای عامیانه بر سر هر کوی و برزنی بر لبها جاری میشود. قصهها و افسانههای کهن، رواجی دوباره مییابند. ادبیات و هنر تشریفاتی و غریبه به چشم و دلشان، در غوغای این همه شور و التهاب جا خالی میکند.
مداحان و نقالان، در حسینیهها و تکیهها و قهوه خانههای رو به رشد پایتخت و شهرهای کوچک و بزرگ، سهمی والا در حفظ این همه شور و شیدایی و بیداری دارند. هم آنان هستند که همراه مردم، نقاشان و هنرمندان غریب و تنها و محروم خود را صدا میکنند تا بیایند و نقش آزادگان و راستان را بر پهنه بوم و دیوارهای سیاه و دودگرفته قهوه خانهها، بر سقف مه آلوده گرمابهها، در فضای پرتقدس حسینیهها و تکیهها و بر پردههای پاک پرده داران، آشکار و جاودانه سازند.
همچنین نقاشی قهوه خانه را از لحاظ موضوع کلی آنها میتوان به دو دسته تقسیم کرد: نقاشیهای مذهبی و نقاشیهای غیر مذهبی. نقاشیهای مذهبی مجموعهای از چهرههای پیشوایان و بزرگان دین و مذهب و صحنههایی از جنگها و نبردهای معروف پیامبر اسلام و حضرت امیر المؤمنین و وقایع کربلا را در بر میگیرد. نقاشیهای غیر مذهبی مجموعهای بزرگ از داستانهای رزمی و بزمی ایرانی را شامل میشود که حاوی رخدادها افسانه ای، حماسی، تارخی و چهرههایی از شاهان و قهرمانان شاهنامه و صحنههایی از میدانهای نبرد و عرصههای عشق ورزی و دلدادگی قهرمانان و بزم گاههای پادشاهان است.
پیشینه
مبداء این هنر، سنت قصهخوانی و مرثیهسرایی و تعزیهخوانی در ایران است که پیشینهٔ آن به سدهها پیش از ایجاد قهوهخانهها و چایخانهها میرسد. این نقاشی به دست هنرمندانی مکتب ندیده پدیدار شد. در اواخر دوران قاجار و اوایل پهلوی همزمان با جنبش مشروطهٔ ایران، این هنر ایرانی اوج گرفت. پس از آن در دهههای 1320 و 1330 خورشیدی، این شیوه مورد توجه هنرمندان مدرنیست ایرانی به ویژه اهالی مکتب سقاخانه قرار گرفت.
درونمایه
درونمایهٔ این شیوهٔ نقاشی موضوعات رزمی، مذهبی و بزمی بودهاست. نقاشی قهوهخانه در تاریخ نقاشی ایران پدیدهای نوظهور بوده که تلفیقی از ارزشهای مذهبی و میهنی ایرانیان است و بیشتر دارای نقشهایی از حماسههای جانبازی و ایثار پیشوایان دینی ایرانیان و امامان شیعه، و نیز پهلوانان ملی ایران میباشد. درونمایهٔ بسیاری از این نقاشیها حادثهٔ عاشورا و حکایات شاهنامه است که بر دیوارها نقاشی شدهاست. پیرامون جنبهٔ احساسی و عشق و احساسات این هنرمندان، سایت هنر اسلامی چنین آوردهاست:
نقاشی قهوه خانه، بازتابی اصیل و صادق از هنر هنرمندانی عاشق، تنها و دلسوختهاست. هنرمندانی مظلوم و محروم از تبار مردم ساده دل و آیینه صفت کوچه و بازار، آنانی که از پس قرنها سکوت، زیر سقف تاریک قهوه خانهها در خلوت عارفانه تکیهها و حسینیهها، در سر هر کوی و برزنی، چشم در چشم مردم دوختند و در محفل پر انس و الفت آنان، بغض معصومانهشان را یکباره شکستند. در ستایش راستیها و مردانگیها نقشها زدند و حکایت کژیها و پلیدیها کردند. رنگ سرخی نشاندند بر تن بوم و دیوار که گویی لخته لخته خونهای خشکیده مظلومیتهای از یاد رفته بود و رنگ سبزی گزیدند به پاس یاد بهار سر سبز و پر طراوت روح و اندیشه راستان و آزادگانی که در جان و دل و خیال و باور مردم قرنهای قرن، نسل به نسل، سینه به سینه، تا به روزگارشان به یادگار مانده بود و چه جاودانه و همیشه پایدار و ماندنی.
نقاشی قهوهخانه و شرایط
با تولد جنبش مشروطیت، همگام با بیداری افکار عامه و رشد و تعالی اندیشههای آزادیخواهانه، این هنر مردمی به یکباره جانی تازه میگیرد. نقش داستانهای حماسی و مبارزات آزادیخواهانهٔ مذهبی و میهنی، به وسیلهای برای آگاهی و ایجاد حس مبارزه در مردم تبدیل میشود و در همین دوران است که این هنر به اوج خود میرسد. مداحان و نقالان، در حسینیهها و تکیهها و قهوهخانههای رو به رشد پایتخت (تهران) و دیگر شهرها، سهمی به سزا در حفظ این بیداری داشتند.
تجلی شاهنامه در نقاشی قهوه خانهای
شاهنامه فردوسی، فخیمترین حماسه ایرانیان است. همان طور که شاهنامه فردوسی در زمانی تنظیم شد که مردم ایران از تسلط کارگزاران متعصب و ترکان تازه وارد بر مقدرات خود رنج میبردند. نقاشی قهوه خانهای نیز در برههای از زمان شکل گرفت که توده مردم از رخنه و نفوذ دو ابر قدرت همزمان خود (روسیه و بریتانیا) بر ایران به ستوه آمده بودند؛ بنابراین برای حفظ وحدت ملی و جلوگیری تاثیرات بیش از حد هنر بیگانگان بر فرهنگ و هنر ایران به خصوص نقاشی گرایش به مضامین حماسی شاهنامه فردوسی پیدا کردند و این تمایل با انقلاب مشروطیت شدت یافت.
تجلی شاهنامه در مضمونهای حماسی به وضوح در نقاشی قهوه خانهای دیده میشود. به خصوص در صحنههایی نظیر نبرد رستم و سهراب، نبرد رستم و اشکبوس و دیگر قهرمانیهای شاهنامهای.
نقاشان مشهور سبک قهوه خانهای:
از نقاشان مشهور سبک قهوه خانهای، حسین قوللر آقاسی و محمد مدبر قابل ذکر است که حسین قوللر آقاسی سردمدار نقاشیهایی با مضمون حماسی و محمد مدبر را سردمدار نقاشیهایی با مضمون مذهبی دانستهاند.
رواج نقاشی قهوه خانهای برای عوام: یکی از سبکهای نقاشی که شاهنامه فردوسی در شکل گیری آن تاثیر بسزایی داشته، نقاشی قهوه خانهای است که از اواخر دوره زندیه و اوایل دوره قاجاریه وارد عرصه نقاشی ایران شده است.نقالی از پیش از اسلام به خصوص در دوره ساسانیان در دربار پادشاهان رواج داشته که معمولاً همراه موسیقی بوده است. در سه قرن اولیه اسلام، کار نقالان بیان داستانهای حماسی و ملی گذشته ایران با همان سبک و سیاق دوره ساسانیان بوده است اما بدون همراهی موسیقی. با سروده شدن و به نظم درآوردن شاهنامه توسط حکیم طوس نقالان دورههای بعد به ویژه مغولی، ایلخانی، و تیموری به بیان داستانهای حماسی و شبه حماسی و شاهنامه خوانی با توجه به مضامین شاهنامه فردوسی روی آوردند. با رواج یافتن قهوه خانه در دوره صفوی به خصوص در زمان شاه طهماسب که اولین قهوه خانه ایران در قزوین پایه گذاری شد، کار نقالی و شاهنامه خوانی به قهوه خانهها کشیده شد. در ابتدا قهوه خانه اختصاص به دربار داشت. این روند تا اوایل دوره قاجار ادامه پیدا کرد تا این که در دوره قاجار به ویژه دوره سلطنت ناصرالدین شاه به علت ساخت و ساز زیاد و ایجاد قهوه خانه در هر کوی و بر زنی جنبه عمومی پیدا کرد، به طوری که اقشار مختلف جامعه میتوانستند در آن جا حضور یابند. در این شرایط بود که کار نقالان نیز به قهوه خانهها کشیده شد و قهوه چیها نیز از این وضعیت برای جذب مشتری به نفع خود استفاده بردند.
شاهنامهٔ فردوسی برای حفظ فرهنگ ایرانی در نقاشی قهوه خانهای:
جو حاکم بر اوضاع اجتماعی و ایران حاکی از نفوذ فرهنگ و هنر فرهنگی در ایران بود. این روابط به تبع باعث تاثیر پذیری هنر ایران به خصوص نقاشی از نقاشی فرنگی شد که شروع این تاثیرپذیری به اواخر دوره صفوی و سلطنت شاه عباس دوم (که محمد زمان را برای فراگرفتن نقاشی به ایتالیا میفرستد) بر میگردد. این روال در دوره قاجار با توجه به اوضاع و شرایط و اجتماعی حاکم به اوج خود میرسد. در این زمان عدهای از نقاشان ایرانی برخاسته از بطن جامعه از وضعیت فرنگی مآب حاکم بر جامعه هنری عهد قاجار رنج میبردند و نقطه ضعف شرایط حاکم را عدم توجه به فرهنگ غنی ایران و هویت ملی دانستهاند. به طوری که فرنگیها از این موقعیت استفاده کرده و سعی در قطع ارتباط ایرانیان با فرهنگ و تاریخ حماسی گذشته خود داشتند و در واقع میخواستند یک نوع خودباختگی فرهنگی را به مردم تفهیم کنند. به همین خاطر نقاشان عامی بدون تاثیرپذیری از نقاشی فرنگی و با حفظ رعایت اصول نقاشی سنتی ایران به تصویر نقل نقالانی روی آوردند که یادآور دلاوریها و قهرمانیهای ایرانیان بودند و رویهای در پیش گرفتند تا بتوانند روحیه حماسی را با پیشینه تاریخی و دلاوریهای این مرز و بوم در ذهن مردم جای دهند. با هدف جلوگیری از خودباختگی فرهنگی رایج در آن برهه از زمان بهترین اثر حماسی که میتوانستند آن را الگوی روش کار خود قرار بدهند، شاهنامه فردوسی با مضامین حماسی آن بود. اگر چه نقاشیهایی که از داستانهای شاهنامه از ابتدای دوره قاجار تا آغاز جنبش مشروطیت تصویر میشد به نقاشی قهوه خانهای نزدیک بود ولی هنوز روح حماسه در آنها تجلی نداشت؛ اما با ظهور مشروطه خواهی و مشروطیت در ایران روح حماسه طلبی در بین ایرانیان عهد قاجار جانی تازه گرفت و نقش نقاشان قهوه خانهای که مضامین حماسی شاهنامه را بر تابلوی نقاشی کشیده بودند، بهتر احساس میشد. در این عهد نقاشانی با همان روحیه چون حسین قوللر آقاسی که از بین توده مردم برخاسته بود، توانست با بهره گیری از موضوعات شاهنامه، دلاوریها و حماسه خواهیهای اصیل ایران را به شیوهای ترسیم نماید که هم کمترین بهره از عناصر فرنگی، در کارش دیده شود و هم با رعایت اصول نقاشی سنتی ایران که بیشتر از خیال خود برای نقاشی بهره میگرفتند، به ترسیم دلاورانی چون رستم و سهراب، نبرد رستم و اشکبوس و… با چهره و سبک سنتی ایران بپردازد.
دستهبندی موضوعی
این شیوهٔ نقاشی را از دید موضوع کلی میتوان به دو دسته تقسیم کرد:
نقاشیهای مذهبی:
نقاشیهای مذهبی مجموعهای از چهرههای پیشوایان و بزرگان دین و مذهب و صحنههایی از جنگها و نبردهای معروف پیامبر اسلام و علی ابن ابیطالب و رویدادهای کربلا را شامل میشود.
نقاشیهای غیرمذهبی:
نقاشیهای غیرمذهبی شامل مجموعهای بزرگ از داستانهای رزمی و بزمی ایرانی است که به رویدادها و اتفاقات افسانهای، حماسی، تاریخی و چهرههایی از شاهان و قهرمانان شاهنامه (چون رستم و سیاوش) و صحنههایی از میدانهای نبرد و عرصههای عشقورزی و دلدادگی قهرمانان و بزمگاههای شاهان است.
استادان و پیشکسوتان
حسین قوللر آقاسی و محمد مدبر از پیشکسوتان نقاشی قهوهخانهای هستند. پس از ایشان، شاگردانشان مانند فتح الله آقاسی، عباس بلوکی فر، حسن اسماعیل زاده و حسین همدانی محمد فراهانی راه استادان را پیگرفتند.
نگارگران معاصر
از استادان نگارگری قهوهخانهای در روزگار معاصر میتوان به علیاکبر لرنی، محمد فراهانی، سید حسین حسینی و منصور وفایی اشاره داشت.
از پرکارترین نگارگران سبک قهوهخانهای میتوان به منصور وفایی، عضو امنای بنیاد فردوسی اشاره داشت، وی همکاری با شرکت هنری یونیورسال فاینآرتز کمپانی برای تهیه بیش از 300 تابلوی نگارگری و تصویرگری داستان رستم و سهراب در قالب 12 تابلو برای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و همچنین تصویرگری روی پنج جلد تصحیح شاهنامهٔ فردوسی نسخهٔ فلورانس به قلم دکتر عزیزاله جوینی با همکاری نشر دانشگاه تهران و آفرینش 60 تابلو به ابعاد 200*150 سانتیمتر با موضوع داستانهای شاهنامه از آغاز دوره اساطیری تا پایان دوره پهلوانی را در کارنامهٔ خود دارد. وی چندین بار از سوی بنیاد فردوسی در نمایشگاههای اختصاصیاش در جشنوارهها و کنگرههای جهانی فردوسی مورد ستایش قرار گرفته است.
وضعیت کنونی
وضعیت نگارگری قهوهخانهای در ایران در معرض خطر است و هیچ گونه پشتیبانی از آن، چه در سطح ملی و چه در سطح بینالمللی صورت نپذیرفته است.
گویاترین مطالب در این زمینه شاید وصیتی باشد که علیاکبر لرنی از وضعیت این هنر سنتی ایرانی بیان کرده است:
خواستهها و آرزوهای نگارگران قهوهخانهای برای انتقال هنر نگارگری قهوهخانهای به علاقهمندان این هنر مربوط به زمانی بود که هنوز توانایی کار کردن داشتیم، نه اکنون. چند نگارگر بازماندهٔ این سبک حدود 40 سال است که دست به قلم هستیم و کار میکنیم و از 25 سال پیش تا کنون بارها درخواست کردیم که مکانی را به این هنر اختصاص دهند تا همان گونه که ما به روش استاد و شاگردی نگارگری قهوهخانهای را یاد گرفتیم به همان روش هم آموختههایمان را بتوانیم به نسل جوانی که عاشق این هنر هستند، انتقال دهیم اما این خواسته را بارها تکرار کردیم و تنها خودمان آنها را شنیدیم.»
در تایید مطالب فوق باید عرض کنم بطور متناوب وحدود 5 سال در محضر استاد حسین همدانی به فراگیری این هنر پرداختم مدتی در مشهد ومدت کوتاهی در تهران ومنزل شخصی ایشان در سوم نیروی هوانی ومدتی نیز شاگردی استاد محمد حمیدی(محمد بربر) را در حجرهای که در خیابان نخریسی وبعدها در مجتمع زیست خاور داشتند صرف کردم وبه چشم خود بی توجهی متولیان هنر را بر این هنرمندان بی ادعا را لمس کردم وحال که خود به این جمع پیوستم وبیش از پانزده سال قلم بر بوم نقاشی زدم ونقاشی خیالی سازی وقهوه خانه را پیش گرفتم .ولی حتی یکی از آثار خود را دراین سرای کهن ایران عزیز به فروش نرساندم. وتنها کشورهای عربی حوزه خلیج فارس خریدار این آثار شدند .آن هم بواسطه شغلی که در هتل دارم. وحال که به دوران بازنشستگی نزدیک میشوم .با پیشنهاد یکی از همین کشورهای عربی عزم سفر خواهم کرد .واین هنر را که با دین واعتقادات مذهبی ما در هم آمیخته ترک خواهم کردوبرای دیگران قلم خواهم زد. کاری که برایم بسیار سخت وشاید از نظر بسیاری شرم آور باشد ولی از تنگدستی به ستوه آمدم .ومجبورم به خاطر خانواده وبدون اطلاع آنان را ترک کنم شاید بتوانم زندگی بهتری برایشان بسازم. ترک خواهم کرد کشوری که دوستش دارم وبه مردمانش عشق میورزم .وحاکمانش را که مراجع دینیم هستند را دوست دارم .ولی نظام حاکم بر هنر این کشور جوابگویی هنرمند وایجاد ساختاری که امرار معاشش را تسهیل کند را ندارد. یه یاددارم که حسین آقا میگفت وقتی محمد مدبر را پیدا کردند چند روز از مرگش گذشته بود.وجنازه اش را صاحبان چند قهوه خانه تشیع وبه خاک سپردند.روحش شاد. امید که در این سرای پر گوهر هنرمند قدر بیند وبرصدر نشیند. البته باید یادآور شوم در این میان شاید خود مقصر این انزوا باشیم که نتوانستیم راهی پیدا کنیم که خود را به جامعه هنری کشور بشناسانیم که البته همه اینهابواسطه این است که این هنر همیشه در دست کسانی بوده که از رسانهها دور بوده اند چراکه اکثر آنان از سواد بالایی برخوردار نبودند.
⇩
〔دیدن منابع مطالب〕