هر روز عصرها وقتی بچّهها از مدرسه برمیگشتند ، عادت داشتند به باغ غول بروند و بازی کنند. باغ بزرگ و قشنگی بود، با چمن نرم و سبز. اینجا و آنجای چمن گلهای زیبا مثل ستارهها ایستاده بودند، و دوازده درخت هلو بود که در بهار از شکوفههای زیبا و ظریف، صورتی و مرواریدی پر میشدند، و در پاییز میوههای رسیده و آبدارمیدادند. پرندهها روی درختها مینشستند و آنقدر دلنشین آواز میخواندند که بچّهها از بازی دست میکشیدند و به آنها گوش میدادند. آنها به همدیگر میگفتند:» اینجا، خیلی به ما خوش میگذره! « یک روز غول برگشت. او به دیدن دوستش غول آدم خوار رفته بود، و نزد او هفت سال مانده بود. بعد از گذشت هفت سال او تمام آنچه را میبایست بگوید ، گفته بود، برای اینکه گفتگویش کوتاه بود! او تصمیم گرفت به قلعه خودش برگردد. وقتی او رسید بچّهها را در حال بازی در باغ دید. او با صدای خشن فریاد کرد : » شما اینجا چه کار میکنین؟ « و بچّهها فرار کردند. غول گفت : » باغ من ، باغ خود خودمه. همه میتونن این رو بفهمن، من به هیچ کس بجز به خودم اجازه نمیدم توش بازی کنه. « بنابراین او یک دیوار بلند دور باغ ساخت و یک تابلو اخطار نصب کرد: ورود بدون اجازه پیگرد قانونی دارد. او یک غول خیلی خودخواه بود . بقیه این داستان جالب رو تو این پادکست گوش بدید…
*️⃣ راهنمای پخش “غول خودخواه ~کودکانه” در تماشاخانه و مدیاکلاب لیلیت
1️⃣ درصورت استفاده از فیلترشکن/پروکسی روی دستگاه خود، بهتر است آن را غیرفعال کنید!
2️⃣ پادکستها و کتابهای صوتی از سایت داخلی بصورت رایگان اشتراکگذاری گردیده است، که نام منبع آن در پایین توضیحات درج گردیده است. بنابراین محاسبه میزان ترافیک مصرفی اینترنت، طبق مصرف «سایت منبع» محاسبه میشود و پلتفرم لیلیت هیچگونه نقش و دخالتی در نحوه محاسبه آن نداشته و متعاقباً هیچگونه سود و منفعتی از آن کسب نمیکند.
3️⃣ درصورت وجود هرگونه مشکل در پخش، لطفاً از طریق گزینه [پیامگیر گوشه چپ صفحه] ، مورد را به ما اطلاع دهید.