بیرون پنجره باران میبارید سه روز بی وقفه باران باریده بود؛ یک نواخت، مدام و بی امان.
باران دقیقاً هنگامی شروع شد که من به این جا رسیدم. صبح روز بعد، هنگامی که از خواب بیدار شدم، باران هنوز میبارید. باران تا وقتی که به رختخواب رفتم، ادامه داشت. سه روز به همین ترتیب گذشت. باران حتی یک لحظه هم بند نیامد. نه، شاید این طور نباشد. حقیقت این است که شاید یکی دو بار بند آمد. اما حتی اگر باران موقتاً هم بند آمده بود، وقتی بود که من خوابیده بودم یا چشمهایم را بسته بودم.
به هرحال، هر بار که من به بیرون نگاه کردم، باران بی وقفه میبارید. همهٔ لحظههایی که من هوشیار بودم، باران میبارید.
در چنین موقعیت خاصی، باران تنها تجربه شخصی من بود. مواقعی هست که- اگر بتوانم در لفافه حرف بزنم- معنای باران حول باران میچرخدو، در عین حال، حول معنایش چرخ میخورد. در چنین مواقعی، ذهن من به شدت سردرگم میشود. حالا که به باران نگاه میکنم، نمیدانم کدام روی آن به سوی ماست؛ اما به هرحال، این طور حرف زدن بیش از حد شخصی است.
داستان کوتاه «سگ کوچک آن زن در زمین»
نویسنده: هاروکی_موراکامی
مترجم: بزرگمهر شرفالدین
با صدای: سعیده_صباغ
تهیه شده در شبکه کتابخوان
*️⃣ راهنمای پخش “سگ کوچک آن زن در زمین / قسمت5 ~هاروکیموراکامی” در تماشاخانه و مدیاکلاب لیلیت
1️⃣ درصورت استفاده از فیلترشکن/پروکسی روی دستگاه خود، بهتر است آن را غیرفعال کنید!
2️⃣ پادکستها و کتابهای صوتی از سایت داخلی بصورت رایگان اشتراکگذاری گردیده است، که نام منبع آن در پایین توضیحات درج گردیده است. بنابراین محاسبه میزان ترافیک مصرفی اینترنت، طبق مصرف «سایت منبع» محاسبه میشود و پلتفرم لیلیت هیچگونه نقش و دخالتی در نحوه محاسبه آن نداشته و متعاقباً هیچگونه سود و منفعتی از آن کسب نمیکند.
3️⃣ درصورت وجود هرگونه مشکل در پخش، لطفاً از طریق گزینه [پیامگیر گوشه چپ صفحه] ، مورد را به ما اطلاع دهید.