صبح روز قبل از عید، نورا داشت مجسمههای کوچک پرسه پیو را روی طاقچهای میگذاشت ـ امسال با آنهمه آشفتگیای که در درونش بود، اصلاً حال و حوصلهی درست کردن درخت را نداشت- و دستهایش چوپانانی را که زانو زده بودند، گوسفندها، فرشتهها و شاهان مجوس را قرار میداد، اما ذهنش جای دیگری بود. فکرش همچون ستونی ثابت، متوجهی آن زخم لعنتی دردناک بود، که صدای «تق»ی شنید. ضربهی
خشک و سختی را پشت سرش.
برگشت و با تعجب گلوب، سگ محبوب بولداگش را دید که تلو تلو خوران جلو میآمد و پوزهاش را برای جستجو به این طرف و آن طرف میگرفت. صدا کرد: «گلوب گلوب.» اما سگ، جست و خیزکنان، عملی که همیشه انجام میداد، به سمت او نرفت. بلکه انگار که نفهمیده باشد، نامصمم ایستاد.
موضوع عجیبی بود. نورا زانو زنان به سگ نزدیک شد و سر بزرگ او را بین دستان خود گرفت و به او گفت: «چته گلوب؟ مریضی گلوب؟ چرا اینطوری نیگام میکنی گلوب؟» در همین حال متوجه شد که سگ او را نمیبیند….
نویسنده : دینو بوتزاتی
با صدای: بهروز رضوی
*️⃣ راهنمای پخش “سگ خالی ~دینوبوتزاتی” در تماشاخانه و مدیاکلاب لیلیت
1️⃣ درصورت استفاده از فیلترشکن/پروکسی روی دستگاه خود، بهتر است آن را غیرفعال کنید!
2️⃣ پادکستها و کتابهای صوتی از سایت داخلی بصورت رایگان اشتراکگذاری گردیده است، که نام منبع آن در پایین توضیحات درج گردیده است. بنابراین محاسبه میزان ترافیک مصرفی اینترنت، طبق مصرف «سایت منبع» محاسبه میشود و پلتفرم لیلیت هیچگونه نقش و دخالتی در نحوه محاسبه آن نداشته و متعاقباً هیچگونه سود و منفعتی از آن کسب نمیکند.
3️⃣ درصورت وجود هرگونه مشکل در پخش، لطفاً از طریق گزینه [پیامگیر گوشه چپ صفحه] ، مورد را به ما اطلاع دهید.