تخصص/مهارت:
طراح و نقاش مینیاتور
معرفی/ بیوگرافی:
کمالالدّینْ بهزادِ هِرَوی (به انگلیسی: Kamāl ud-Dīn Behzād) هنرمند ایرانی، زاده حدود 860 هجری قمری/1455 میلادی و درگذشته حدود 942 هجری قمری/1535 میلادی بود.
استاد کمال الدین بهزاد معروف به استاد بهزاد و استاد نقاش، نقاش ایرانی سدههای نهم و دهم هجری بود. وی در دربار پادشاهان تیموری و صفوی صاحب منصب بود و بابت نوآفرینی در نقاشی ایرانی شناخته شده بود.
سال تولد بهزاد را در فاصلهٔ 855 تا 865 ه.ق تخمین زدهاند. بهزاد در آغاز بهعنوان شاگرد و زیردست روحالله میرک نقیزاده مشغول به کار بود. او بهسرعت معروف شد و با حمایتهای علیشیر نوایی، فرصتهای هنری بزرگی را بهدست آورد چنانکه به خدمت سلطان حسین بایقرا، از سلاطین تیموری درآمد. شرح زندگی بهزاد پس از مرگ سلطان حسین بایقرا بهدرستی معلوم نیست. آنچه از شواهد بر میآید آن است که بعد از برافتادن تیموریان، بهزاد همچنان در هرات باقی ماند و به نوشتهٔ بابُر تحت حمایت محمد شیبانی قرار گرفت. احتمالاً بهزاد یازده سال پس از مرگ محمد شیبانی نیز در هرات زندگی کردهاست. تاریخ و شرایط حرکت بهزاد به تبریز نامعلوم است. بهزاد در تبریز همچنان از حمایت سلطنتی برخوردار بود و بهعنوان مدیر کتابخانهٔ سلطنتی منصوب شد. او این مقام را تا زمان مرگش حفظ کرد. فعالیتهای بهزاد در تبریز و دربار صفوی بسیار کم بود. بهزاد به سال 942 ه.ق در خدمت شاه طهماسب درگذشت و در تبریز در کنار کمال خجندی به خاک سپرده شد.
اعتبار بهزاد در درجهٔ نخست، نتیجهٔ آرمانگرایی او در آثارش، و سپس شخصیت فردی و همکاری مستمرش با حاکمان بزرگ روزگار خویش بود. بااینحال، برخی معتقدند که شخصیت بهزاد به بزرگی شهرتش نبوده و رابطهٔ او با علیشیر و جامی سبب افزودن ناروای شهرت او شدهاست. از سوی دیگر، بابر و حیدر میرزا جایگاه والای بهزاد در میان همروزگارانش را تأیید کردهاند. ویژگیهای دقت در الگو، خوشنویسی و طراحی میراث مهم سبک بهزاد است. توجه بهزاد به دنیای واقعی پیرامونش او را از نگارگران پیش از خود متمایز میکند. ترکیببندیهای بهزاد در روزگار خود او نیز از سوی دیگران تقلید شد. بهزاد در رنگشناسیِ نگارگری ایرانی تحول ایجاد کرد. در آثار او رنگ و فرم جدایی ناپذیرند. در کنار اینها، بهزاد پیام معنوی داستانها را در اثر توصیف رویدادهای عادی از بین نمیبرد و در تلفیق ایندو میکوشد. نگرش انسانگرایانهٔ او با چگونگی بهرهگیری از رنگ، خط و ساختار آثارش در هماهنگی کامل هستند، انسانگراییای که در تاریخ نقاشی ایران سابقه ندارد. او افزون بر تربیت شاگردان برجسته، با دید و سبک خویش بر دربار صفوی در تبریز اثری شگرف گذاشت. با وجود نوآوریهای بهزاد در فرم، او نهتنها هیچگاه از جریان اصیل و سنتی نقاشی ایران خارج نشد، بلکه دید درستی را که میراثی یگانه بود نگاه داشت که همان قرارگیری رنگهای تخت در کنار یکدیگر است به شکلی بسیار پیشرفتهتر از آنچه در میناکاری ایرانی و ویترای در غرب انجام شدهبود.
در هیچیک از آثار منتسب به بهزاد امضایی مطمئن از او وجود ندارد، ازاینرو تشخیص و تمییزِ دیگر آثار واقعی بهزاد با توجه به سبک اثر انجام میشود. از میان آثار بسیاری که به بهزاد نسبت دادهاند، بهباور عموم کارشناسان تنها سی و دو نگاره اثر واقعی بهزاد هستند که البته تنها نشاندهندهٔ ده سال از دوران طولانی فعالیت هنری بهزاد است. در طول سدهٔ دهم هجری، مجموعهداران مشتاق بودند که نقاشیهای بهزاد را در مرقعها یا مجموعههای خود قرار دهند.
بهگفتهٔ رومر، عصر تیموریان و بهویژه دوران حکومت شاهرخ تیموری در سدهٔ نهم هجری، دورهٔ رشد و پیشرفت در زمینههای گوناگون بود. بهرغم کشمکشهای مداوم و خونین بر سر جانشینی تیمور، شاهرخ توانست قلمرو روزگار تیمور را نگاه دارد، هرچند که موفق به حفظ همهٔ قلمرو تیمور نشد. حکومت شاهرخ در طول چهار دهه، ایران را از هرجومرج احتمالی پس از مرگ تیمور رهانید و پیشرفتهایی اقتصادی و فرهنگی در پی داشت؛ البته نباید از نظر دور داشت که همهٔ این پیشرفتها مستقیماً از آنِ شخص شاهرخ نبود و او با وجود برجستگی برخی ابعاد شخصیتی، در سیاست چندان مهارتی نداشت و وجود شخصیتهایی مانند گوهرشاد در دربار شاهرخ بود که سبب سامان امور دولت و رفاه بخش بزرگی از مردم شد.
در دورهٔ شاهرخ روابط ایران با دیگر کشورها مانند چین، مصر و هند احیا یا برقرار شد. پیشرفتها در زمینهٔ فرهنگی بهویژه در زمینهٔ هنر و نیز پژوهشهای فکری مانند نقاشی، خوشنویسی، معماری، موسیقی، تاریخنگاری، فقه و کلام اسلامی چشمگیر بود. این پیشرفتها هم از جانب شاهرخ و هم از سوی خانوادهٔ او و کسان برجستهٔ حکومت پشتیبانی میشد. علاقهٔ بایسنقرمیرزا به خوشنویسی و نگارگری و پشتیبانی اسکندر بن عمرشیخ از هنر در شیراز یا حمایت او از غیاثالدین جمشید کاشانی شایان توجه است. در زمینهٔ شعر و ادب پارسی، سرایندگانی چون قاسم انوار و شاه نعمتالله ولی ظهور کردند و ادبیات ترکی نیز شکوفا شد. در روزگار سلطنت سی و هفت سالهٔ سلطان حسین بایقرا، بهرغم محدود شدن قلمرو امپراتوری، صلح و آرامش نسبی در حکومت تیموری برقرار شد. بهگزارش بابُر، این دوره زمان شکوفایی شخصیتهایی نامدار در خراسان بود چرا که سلطان حسین با وجود وجههٔ جنگاوریاش، شخصی فرهنگدوست و پشتیبان نامی هنر بود.
برقراری پیوند بین نگارگر ایرانی و ادب پارسی، حکمت کهن ایرانی و عرفان اسلامی از مهمترین ویژگیهای نگارگری ایرانی بود. نگارگر یا خود در سلک صوفیان و عرفا بود یا از راه انس با شعر و ادب پارسی، اندیشهای چنین داشت. بدین ترتیب، نگارگر ایرانی به پیروی از عوالم معقول، محسوس و مثالیِ عرفان اسلامی، نه بهدنبال بازنمایی طبیعت، بلکه در پی نمایش اصل، باطن و جوهر صورتهای طبیعی و مادی بود. ازاینرو، زمان و مکانِ مشخص، کمّیّتهای فیزیکی و قوانین جهان ماده هیچیک کاربردی نداشتند و عناصر تصویری بیش از آنکه تقلید از طبیعت باشند، کهنالگو بودند. درونمایهای که نگارگر به آن میپرداخت، از اساطیر و تاریخ کهن سرچشمه میگرفت و نمایانگر خاطرهٔ قومی، آرمان معنوی و روح فرهنگیِ جاری در ادب پارسی بود، بهگونهایکه صُوَر خیالِ شعر فارسی و نگارگری ایرانی در هماهنگی کامل بودند.
دورهٔ شکوفایی نگارگری ایرانی، آغازی بر فرایند زدودن تأثیرات بیگانه و پالایش مکتبهای نقاشی ایرانی بود. این دوران از سدهٔ هفتم تا یازدهم هجری یعنی از روزگار سلطهٔ مغولان بر ایران تا حکومت جلایری، عصر تیموری و سپس تا سالهای اوج قدرت صفوی جریان داشت. با پشتیبانی پادشاهان و امیران و با برپایی کارگاههای درباری، نقاشان این دوران به تصویرسازی آثار شعر و ادب پارسی پرداختند. در حکومت آل جلایر و پیش از ظهور تیمور، سبک نقاشی ایرانی در غرب ایران تا بغداد نفوذ کرده بود؛ نسخهٔ دیوان خواجوی کرمانی در بغداد نمونهٔ این نفوذ و گسترش است. آثار بهجامانده از روزگار جلایریان، نشاندهندهٔ پشتیبانی حاکمان این سلسله از نقاشی ایرانی و تحولات آن است. بهگفتهٔ لورنس بینیون و دیگران، عصر شاهرخ تیموری از درخشانترین دورههای تاریخ ایران بهشمار میرود که این موضوع در کتابهای نفیس و بیمانندِ این دوران بهخوبی معلوم است. در این دوره هرات کانون بیرقیب نگارگری ایرانی بود. بهگفتهٔ دولتشاه سمرقندی، در این دوره بایسنقرمیرزا، پنجمین پسر شاهرخ، در جایگاه وزارت پدرش در هرات این شهر را به کانون سرایندگان، تاریخنگاران و دانشمندان بدل کرد. روابط نزدیک و بیسابقهٔ میان ایران و چین در دورهٔ شاهرخ، سبب نفوذ نقاشی چینی به هنر ایرانی شد. شاهرخ و فرزندش بایسنقرمیرزا با گردآوری دستاوردهای نگارگران شیراز، بغداد و تبریز و بهگمان برخی تحت تأثیرات نقاشی چینی، سبکی از نقاشی ایرانی را در هرات پی ریختند که به نام مکتب هرات شناخته میشود. این سبک را هنرمندانی مانند مولانا خلیل و غیاثالدین نمایندگی میکردند و هنر اینان از طریق استاد منصور و روحالله میرک به کمالالدین بهزاد رسید. پیشرفت مکتب هرات در روشهای مرسوم فضاسازی، طراحی و ترکیببندی، رنگشناسیِ رنگهای پاک و درخشان، و استفاده از نقوش تزیینیِ گوناگون چشمگیر بود. یکی از نتیجههای این پیشرفتها تکمیل الگوی پیشنهادی جُنِید برای نمایش دوبعدیِ معماری، و جداسازی اندرونی و بیرونی بود. شاهنامهٔ بایسنقری از شاهکارهای این مکتب است. از سوی دیگر، هرچند که مکتب شیراز بهخاطر مصونماندن از یورش مغول و در نتیجهٔ کوچ بسیاری از هنرمندان شرق ایران به شیراز تا مدتها از نفوذ هنر چینی در امان ماند، اما در تبریز — که پایتخت ایلخانان مغول بود — هنری التقاطی از عناصر چینی، بیزانسی و ایرانی بهوجود آمد. هنر شرق آسیا بر نگارگری ایرانی تأثیر مهمی گذاشت که با بهارمغانآوردن نگاه شاعرانه به طبیعت برای هنر ایرانی، درک مفهوم فضای معنوی را برای نقاش ایرانی هموار کرد. بدین ترتیب، مکتبهای شیراز و هرات در روزگار تیموری و تبریزِ روزگار صفوی، آوردگاه تحول نظام زیباییشناختیِ ویژهای در نقاشی کهن ایرانی شدند. در این روزگار با آنکه رویکرد به واقعگرایی، دگرگونی اندیشه و بینش ایرانی و سستی پیوند شعر و نقاشی دیده میشود، اما روش هنری دچار دگرگونی بنیادین نشد، چنانکه انسانگرایی بهزاد و دیگر نقاشان، سبب گرایش آنان به طبیعتگرایی نشد.
در آغاز حکومت شاه اسماعیل اول که تبریز پایتخت صفوی شد، آثاری آفریده شد که واپسین عناصر سبک ترکمانان تبریز را نشان میدهند. بخشی از این آثار، نگارههایی مربوط به نسخهای از خمسهٔ نظامی و بخشی دیگر از آنِ نسخهای از شاهنامه است. در هیچیک از این آثار، ویژگیهای سبک بهزاد دیده نمیشود. نسخههای نگارگریشدهٔ دیگرِ این روزگار، با آثار کارگاه تبریز متفاوتاند و بیشتر در هرات و با خوشنویسی سلطان محمد نور آفریده شدهاند. یکی از این آثارِ ممتاز، ظفرنامهٔ تیموری است که بهزاد تصویرگریاش را بهعهده داشتهاست. با اینکه در اجرای این نقاشیها کاستی دیده نمیشود، اما در انتساب آنها به بهزاد تردید وجود دارد. بنا بر پژوهشهای عبادالله بهاری، کانون اصلی نگارگری و کتابسازی صفوی در پایان حکومت اسماعیل اول و آغاز سلطنت شاه طهماسب اول هرات بودهاست. در آن روزگار بهزاد هنوز در هرات بود و مسئولیت ادارهٔ کارگاه را بر عهده داشت. آثاری مانند نسخهٔ ظفرنامهٔ یادشده و خمسهٔ نظامی، با نظارت او و همکاری شاگردانی مانند شیخزاده و قاسمعلی آفریده شدهاند. با تسخیر هرات بهدست عبیدالله خان ازبک، بهزاد و شماری از شاگردان به تبریز کوچیدند و کسانی چون شیخزاده و میرعلی خوشنویس همراه با عبیدالله خان به بخارا رفتند. به باور بهاری، محتمل است که شاهنامهٔ طهماسبی در کارگاههای هرات و تبریز و بیشتر با نظارت بهزاد آفریده شده باشد، اگرچه چند نگاره از آن نسخه را میتوان از آنِ بهزاد دانست. آنچه مسلم است آفرینندهٔ این نسخهٔ نفیس، برجستهترین نقاشان آن روزگار بودهاند که برخی شاگرد بهزاد و برخی دیگر متأثران از او بودهاند. بدین ترتیب با پیوند و درآمیختن مکتبهای هرات و تبریز، سبکی اصیل و کامل زاده شد که نگارگری دیوان حافظ، شاهنامهٔ طهماسبی و خمسهٔ طهماسبی از شاهکارهای آناند.
هیچ نویسندهای شرححال منسجمی از بهزاد بهدست نمیدهد، اما میتوان برخی از حقایق مربوط به زندگیاش را از منابع مختلف استخراج کرد. بر پایهٔ کارهای موجودِ بهزاد، سال تولدش را میتوان در میان دههٔ 855 تا 865 ه.ق تخمین زد. نویسندگان مرتبط با هرات مانند خواندمیر، بابر، و میرزا حیدر دوغلات تأکید میورزند که بهزاد ابتدا برای علیشیر نوایی و سپس سلطان حسین بایقرا کار میکرد. بهزاد بهسرعت معروف شد و با حمایتهای نخستین پشتیبانش، علیشیر نوایی، فرصتهای هنری بزرگی را به دست آورد. وی اندکی پیش از 893 ه.ق به خدمت سلطان حسین بایقرای تیموری درآمد که دربارش در هرات محل گردآمدن نخبگان اهل ذوق و استعداد بود و نوایی و جامی و خواندمیر در رأس آنها بودند. در بیشتر منابع معتبر، بهزاد بهعنوان شاگرد و زیردست روحالله میرک نقیزاده مشغول به کار بود که ابتدا کارگاه میرعلیشیر و سپس سلطان حسین را مدیریت میکرد. دوستمحمد و قاضی احمد جزئیات بیشتری در مورد بهزاد و میرک ارائه میدهند. قاضی احمد بر روابط شخصی نزدیک بین این دو تأکید میکند و میگوید پس از اینکه بهزاد در جوانی یتیم شد، ازسوی میرک تربیت شد و آموزش دید. دوستمحمد میافزاید که نام کامل میرک، امیر روحالله بود و اینکه متعلق به خانوادهای از سادات معروف به «کمانگران» است، اگرچه میرک خود بهعنوان یک خوشنویس مشهور است. هیچ نویسندهای به این نتیجه نرسیده که بهزاد و میرک نسبت خانوادگی داشتهاند و اشارهای به نحوهٔ آشنایی دو نفر نیز نکردهاست. بهزاد ظریفکاری و تذهیب را مستقیماً از میرک آموخت، و قلمزنی ظریف و بیانگری عمیق را از کارهای مولانا ولیالله. مصطفی عالی، مورخ نهچندان معتبر عثمانی، پیر سید احمد تبریزی را نیز استاد بهزاد میداند. جهانگیرشاه گورکانی نیز در تاریخ جهانگیری خلیل احمد را نام میبرد و مینویسد که بهزاد سبک او را ادامه داده است. بهزاد از حوالی بیست سالگیاش به حدی از توانایی رسیده بود که به عنوان نقاشی بااستعداد شناخته شود. او از ابتدا نقاش فعالی بود، اما تا پیش از 890 ه.ق نمیتوان هیچ اثری را از او دانست. در دورهای هشت ساله (میان 886–893 ه.ق) بهزاد به پرورش شیوهٔ خویش پرداخت و در دورهٔ دوازده سالهٔ بعدی (میان 894–916 ه.ق) بهترین کارهای خود را آفرید. او ظاهراً دستکم دو خواهر و برادر داشتهاست، زیرا گفته میشود که فرزندانشان شاگردانش بودهاند. دورهٔ زندگی بهزاد پس از مرگ سلطان حسین بایقرا در سال 911 ه.ق بهدرستی معلوم نیست. بعد از برافتادن سلسلهٔ تیموریان به دست محمدخان شیبانی در 912 ه.ق، بهزاد همچنان در هرات باقی ماند. بابر مینویسد که بهزاد تحت حمایت محمد شیبانی قرار گرفتهاست. بهگفتهٔ بابر، محمدخان شیبانی با گستاخی، نگارگریهای بهزاد را اصلاح میکرد. بهگفتهٔ باسیل گری، احتمالاً بهزاد یازده سال پس از مرگ محمد شیبانی نیز در هرات زندگی کردهاست.
اطلاعات اندکی از فعالیتهای بهزاد در تبریز و دربار صفوی در دست است. قاضی احمد به جلدی از خمسهٔ نظامی اشاره میکند که توسط شاه محمود نیشابوری نسخهبرداری و خوشنویسی و توسط بهزاد تصویرگری شدهاست. دوستمحمد میافزاید که بهزاد در خدمت طهماسب درگذشت و در تبریز در کنار کمال خجندی بهخاک سپرده شد. مادهتاریخی مرگ بهزاد را به سال 935 ه.ق نشان میدهد. با توجه به مادهتاریخ دوست محمد، بهزاد در 942 ه.ق درگذشت و در تبریز نزدیک به مدفن کمال خجندی شاعر دفن شد، که امروزه با عنوان آرامگاه دوکمال شناخته میشود. بهگفتهٔ قاضی احمد، او در هرات درگذشت و در کنار کوه مختار بهخاک سپرده شدهاست. بهگفتهٔ قمر آریان، روایت قاضی احمد مورد تردید است، بهویژه اینکه چگونگی سفر وی از تبریز و قزوین به هرات روشن نیست و نیز درستی ادعای قاضی احمد نیازمند این است که بهزاد پس از مرگ سلطان حسین بایقرا در هرات اقامت داشته باشد که این موضوع نیز با توجه به روایتهای تاریخنگاران و اسناد دیگر پذیرفتنی نیست. در کتابخانهٔ ییلدیز استانبول، نگارهای موجود است که گمان میرود چهرهٔ بهزاد را در کهنسالی و در ظاهر مردی محجوب و در لباس دورهٔ صفوی نشان میدهد.
ارزیابی اهمیت بهزاد بهعنوان یک نقاش، دامنهٔ وسیعی از نظرات را نشان میدهد. کتاب خلاصه الاخبار اثر خواندمیر که در 905 ه.ق تألیف شده و رویدادهای تاریخی تا 875 ه.ق را شرح میدهد، نگاهی اجمالی از وضعیت بهزاد در هرات بهدست میدهد. بهگزارش خواندمیر، بهزاد ابتدا از سوی میرعلیشیر و سپس سلطان حسین بایقرا حمایت شد و کارش از سوی سلطان ستایش میشد؛ بااینحال، خواندمیر بر برتری بهزاد نسبت به معاصرانش تأکید نمیکند. درواقع، فهرست نقاشان او با میرک نقاش آغاز میشود، که در نتیجه احتمالاً هنرمند برجستهٔ زمان است، و بزرگترین ستایش او برای هنرمند معاصر بهزاد، قاسمعلی، محفوظ است. همچنین اظهارات میرزا حیدر دوغلات و بابر نشان میدهد که در طول سدهٔ نهم هجری در هرات، بهزاد بهعنوان تنها یکی از چند نقاشِ ماهرِ فعال در محافل علیشیر و سلطان حسین در نظر گرفته شدهاست. برخی آشکارا کار شاهمظفر یا قاسمعلی را بر کار بهزاد برتری میدهند. ارزیابی بهزاد بهعنوان یک هنرمند با دستاورد فوقالعاده برای اولین بار در دورهٔ صفوی ظاهر میشود. بهطور معمول، نویسندگان او را با صفاتی درخشان اما خیلی کلی ستایش میکنند و مهارتش را با مانی، نقاش سرآمد در ادبیات فارسی، مقایسه میکنند. خواندمیر نیز در نسخهٔ تجدیدنظرشده از کتاب تاریخیاش، حبیبالسیر که در 930 ه.ق تکمیلشده، از بهزاد نهایتِ ستایش را به عمل میآورد و او را با مانی مقایسه میکند و میگوید که مهارتهایش، او را از همهٔ هنرمندان دیگر پیش انداخته است. همچنین در فرمان منسوب به شاه اسماعیل به تاریخ 928 ه.ق که بالاتر به آن اشاره شد، بهزاد با مانی مقایسه و بهعنوان «مدل نقاشان» تحسین شدهاست. سایر نویسندگان صفوی نیز این احساسات را تکرار میکنند. عنوانهای «نادرهٔ دوران و اعجوبهٔ زمان و بهترینِ نقاشان» از سوی قاضی احمد و «نادر العصر» از سوی دوستمحمد از ستایشهایی است که برای بهزاد گفتهاند. در دیباچهٔ مرقّع امیر غیب بیگ، بهزاد ستایش شده و گفته شده که «شبیه و نظیر ندارد» و از همتایانش بسیار برتر است.
از میان آثار بسیاری که به بهزاد نسبت دادهاند، بهباور عموم کارشناسان تنها سی و دو نگاره اثر واقعی بهزاد هستند که البته تنها نشاندهندهٔ ده سال از دوران طولانی فعالیت هنری بهزاد است. شش نگاره از نسخهٔ بوستان سعدی و هجده نگاره از دو نسخهٔ خمسهٔ نظامی از این آثارند. عبادالله بهاری مجموعهٔ آثار بهزاد را از نظر موضوع به چهار دسته بخشبندی کردهاست: نخست آثاری که نمایانگر چهرهها و رویدادهای واقعی و زنده هستند؛ دوم آثار بازنمایندهٔ وقایع تاریخی که برپایهٔ گزارش معاصران و آمیخته با خیالپردازی است؛ سوم آثار متعلق به کتابها که میتوان در دو دسته جای داد: آثار دارای داستان مشخص مانند داستانهای خمسهٔ نظامی و آثار دربارهٔ متون عرفانی که فاقد داستانی مشخص هستند و تفسیر انتقال پیام به فهمی عمیق نیاز دارد مانند منطقالطیر عطار و بوستان سعدی؛ و سرانجام دستهٔ چهارم آثار که نگارههایی جدا از متن و نمایشگر صحنههایی خیالی هستند مانند «بارگاه سلیمان و بلقیس»، یا برداشتی خیالی از رویدادی واقعی در حال یا گذشته را به نمایش میگذارند. این دسته از آثار معمولاً دوصفحهای هستند.
• وبسایت:
صفحه در ویکیپدیا
• رویدادهای جاری:
📅 درحال حاضر رویدادی موجود نمیباشد
• کد QR:
📲 جهت دسترسی سریع و اشتراکگذاری آسان، این کد را با تلفنهای هوشمند اسکن نمائید
قابل توجه: این صفحه بصورت بازنشر شده است. درصورت لزوم به تغییر یا حذف، لطفاً درخواست خود را طبق «قوانین و مقررات پلتفرم لیلیت»، از طریق بخش «تماس با ما» اعلام نمائید، تا در اسرع وقت توسط بخش تحریریه موردبررسی و اقدام مقتضی قرارگیرد.