پیشنهادی که میکنم نوعی آزمون فکری است برای مقایسه هنرمند ازآنخودساز که رابطه مولفی اصیل (هرچند حداقلی) با اثرش دارد و جعل هنری، که رابطه مولفی در آن غایب است. در این آزمون به نوع خاصی از جعل میپردازم که قبلا در تاریخ سابقه نداشته و تا دوره اخیر حتی نمیشد تصورش کرد.
جعل را اغلب به دو نوع تقسیم میکنند: کپی مستقیم از آثار موجود و پستیژها یا آثار جدیدی که عناصر سبکی و محتوایی آثار «قربانی» را به عاریت میگیرند. اما جاعل موردنظر من نه کپی میسازد و نه پستیژ خلق میکند. او جاعل هنر معاصر است که صاحبش هنوز زنده و مشغول به کار است. پروژهاش کپی کردن آثاری که قربانی آفریده نیست، بلکه پیشبینی قدم بعدی قربانی است. پس او میخواهد اثر بعدی هنرمند را بسازد و این کار را قبل از هنرمند انجام دهد.
این جاعل چگونه به هدفش میرسد؟ او از هر تکنیکی که به کارش بیاید استفاده میکند. هنرمندِ قربانی را تحتنظر میگیرد و تمام اطلاعات را درباره کارش جمعآوری میکند. حتی گاهی آثار موجود هنرمند را بازسازی میکند تا با فرآیند ذهنی و متریال کار کاملاً آشنا شود یا خودش را غرق در بستر فکری و زندگی هنرمند میکند تا بتواند ایدهها و افکاری مشابه هنرمند پیدا کند.
ممکن است از راه دیگری هم وارد شود. تمام اطلاعات هنرمند و کارش را وارد الگوریتم نرمافزاری پیچیدهای کند و به نتیجهاش عمل کند. فرض کنیم که جاعل ما حداقل در یک مورد موفق شود و کاری خلق کند که مشابه اثر بعدی قربانی باشد و همان ایدهها را بیان کند. اما کار را قبل از هنرمند قربانی بیافریند. همینطور فرض کنیم که بتواند کارش را به عنوان اثر بعدی هنرمند جا بزند. مثلاً با دلالی کار کند که اثر را روانه بازاری با سختگیریهای کمتر کند.
شاید در این معاملهها هرگز به فکر کسی خطور هم نکند که کسی به این وقاحت و صراحت اثر هنرمند زندهای را جعل کند. این شک نکردن عجیب هم نیست چون کار بسیار به اثر هنرمند نزدیک است و ویژگیها و متریال مشابهی دارد. سوال این است که تفاوت این دواثر در چیست؟ تفاوتی که باعث میشود هنرمند مولف باشد و جاعل مولف نباشد؟ میتوان از جهاتی کار هنرمند و جاعل را مشابه دانست: همان کار را در زمان واحد و در شرایط تاریخی و فرهنگی یکسان انجام دادهاند. این مورد با نمونههای کلاسیک جعل در تاریخ هنر متفاوت است. در مثالهای کلاسیک جاعل مزیت تکنیکی دارد که علتش گذشت دههها و قرنها از زمان خلق اثر اصلی است. دستاورد هنرمند را معمولا بزرگتر از جاعل میدانند چون جاعل از پیشرفتهای هنریای استفاده میکند که در زمان هنرمند وجود نداشتند. مثلا ون میگرن که در جعل آثار ورمر موفق بود، از مزیت قرنها مطالعه رنگ و کاربرد نور در کار ورمر برخوردار بود.
اما جعلی که صحبتش را میکنیم کاملاً متفاوت است. جاعل به ابزارهای اضافی مسلح نیست و پیشرفتهای هنری زمانهاش با قربانی همانند است. درواقع اگر تفاوتی در کار جاعل و هنرمند است، دشواری کار جاعل است. جاعل در تلاش برای خلق کارهایی که به عنوان اثر قربانی «جا میزند» از مزیت «بودن» شخص قربانی بهرهمند نیست، یعنی ویژگیهای قربانی را ندارد، همان کیفیاتی که او را به صورتی طبیعی به سمت خلق آثار خاصی سوق میدهند. ظاهراً نمیشود نتیجه گرفت که هنرمند دستاوردی بالاتر از جاعل داشته و کار شاقتری انجام داده است. در این مورد تفاوت در سطح دستاورد، هنرمند را از جاعل متمایز نمیکند.
ترجمه و تلخیص: زهرا قیاسی / بازنشر از: آوامسرا /https://avammag.com
⇩
〔دیدن منابع مطالب〕