برای توضیح اینکه چرا هنرمند مؤلف اثر است و جاعل نیست، نیازمند پیشنهاد دیگری هستیم. میتوان گفت که فریبکاری جاعل علت مؤلف نبودن اوست. اما واقعیت این است که خط بین فریبکاری و عدم فریبکاری، تمایز مؤلف و غیرمؤلف را مشخص نمیکند.
فریبکاری چیزی نیست که جاعل را از مؤلف بودن خلع کند. هنرجویان کپیهای فراوانی از شاهکارهای هنری خلق میکنند و به همان دلایلی که مشمول حال جاعل میشود از نقش مولفی به دورند، هرچند سعی نمیکنند دیگران را فریب دهند که ساختههایشان آثار هنری اصیلند.هنرمندانی که آثارشان را با نامی جعلی ارائه میکنند – نام شخصی جوانتر یا پیرتر در کشوری دیگر و با جنسیتی متفاوت- از مؤلف آثار خود بودن خلع نمیشوند. اگر اشمیت تصمیم بگیرد آثارش را بهعنوان آفریده شخصی دیگر با ملیت یا قومیت دیگرارائه کند، با این تصور که احتمالا توجه منتقدان را بیشتر جلب کند یا مد روز باشد، احتمالا توجه منتقدان بیشتری را جلب خواهد کرد، این مساله رابطه مولفی اشمیت را کمرنگ نمیکند. در واقع مؤلف بودنش است که این فریبکاری را قابل تعقیب و اعتراض میکند.
شاید تفاوت بین جاعل و هنرمند در انگیزشهایشان باشد. جاعل در پی کار خلاف است. او به شدت مشغول پروژهاش یعنی خلق «پیشکپی» است و تمام تفکرش معطوف به این کار است. او به آنچه در دنیای هنر میگذرد توجه دارد، مثل هنرمندانی که مورد توجهند و استیتمنتها و نیز خلق کارهایی با قدرت بصری و مفهومی بالا. اما توجه او بیشتر معطوف به این است که بتواند گام بعدی هنرمند را پیشبینی کند و کار جعلی را بدون لو رفتن بفروشد. در مقابل، هنرمند انگیزشهای هنرمندانه حقیقی دارد؛ او اصالتاً به جهان هنر توجه میکند و میخواهد سهمی در آن داشته باشد.
مشکل این پیشنهاد این است که از واقعیتهای مربوط به فرآیند تصمیم گیری هنرمند غافل است. کنش هنرمند از انگیزشهای گوناگون نشات میگیرد؛ بعضی هنرمندانه و دستهای ناهنرمندانه. شری لوین بعد از اینکه درگیر دعوای حقوقی با بنیاد اوانز شد، از بازعکاسی کارهای او دست کشید و از عکسهایی بازعکاسی کرد که کپیرایت نداشتند. این شرایط باعث شد که تصمیم بگیرد از عکسهای رودچنکو عکاسی کند، چون در آن دوره آثار شوروی، در آمریکا با قانون کپی رایت محافظت نمی-شدند. معروف است که اندی وارهول در اوایل کار از دستیارانش رایگیری میکرد که آیا فکر میکنند آثار اکسپرسیونیستی اش از کنسرو سوپ بهتر فروش خواهند رفت یا آثار سرد و تروتمیز که بر ویژگی تولید انبوه کنسروها تاکید میکردند. نسخه تروتمیز برنده شد و شهرت و موفقیت وارهول را همین آثار رقم زد. وارهول به گفته خودش شیفته شهرت بود. حتی اگر تصمیمهای هنرمندانهاش برگرفته از این هدف باشند باز همچنان او هنرمند است.
ممکن است هنرمندان دیگری هم با حسادت یا ستایش تحریک شوند و این مساله باعث شود با همان شدت و حدت جاعل روی هنرمند خاصی تمرکز کنند. اما این واقعیت بهتنهایی آنها را از عنوان هنرمندی برکنار نمیکند. شاید اعتبار نتیجه خلوص انگیزش و رهایی از دغدغههای ابزاری باشد؛ اما نمیشود گفت که فقدان اعتبار هنرمند را از مقامش ساقط میکند. پس این نوع اعتبار نقشی در تمییز جاعل از هنرمند ندارد.
اهداف و مسئولیت هنرمند
ما گزینههایی را برای تفاوت بین هنرمند و جاعل و رابطه مولفی شان با اثر طرح و رد کردیم. نیازی نیست که دستاورد هنرمند بزرگتر از جاعل باشد، شخص میتواند مؤلف اثر باشد و نوآوریای در کارش نباشد. هنرمند میتواند فریبکار باشد و همچنان هنرمند باقی بماند. کپیکاران که کار و محصولشان بسیار شبیه جاعل است ممکن است علیرغم صداقتشان مؤلف نباشند؛ بنابراین فریبکاری هم خط ممیز میان مولف و غیرمولف نیست. نهایتاً جاعل و هنرمند هردو میتوانند انگیزشهای غیرهنرمندانه داشته باشند.
این مورد آخر نیاز به توضیح و تحلیل بیشتر دارد. این احتمال را رد کردیم که جاعل به سبب استفاده ابزاری از انگیزشهای هنرمندانه مؤلف اثر نیست. هنرمند هم ممکن است همین کار را بکند و کار هنریاش معطوف به اهداف غیرهنری مثل شهرت یا انتقام از رقبا باشد.
شاید تفاوت بین هنرمند و جاعل به مساله سادهتری تقلیل یابد. به جای اینکه فرض کنیم انگیزشهای هنری است که شخصی را هنرمند میکند، میتوانیم فکر کنیم که هنرمند برای مولف شدن فقط نیازمند نیتمندی است، نیت خلق اثر هنری. بنابراین هنرمند به واسطه داشتن نیت خلق اثرهنری است که مولف میشود. در حالی که جاعل چنین قصد و نیتی ندارد و در نتیجه مؤلف اثرش محسوب نمیشود.
برای اینکه این پیشنهاد جنبه توضیحی داشته باشد باید با جزئیات بیشتر شرح داده شود وگرنه عبارتی تهی است که در درک ماهیت مولف بودن هیچ کمک فلسفیای نمیکند. میتوان پرسید که چه چیز در صورتبندی این نیت مندی وضعیت را تغییر میدهد و هنرمند را از سازنده اثر به مولف آن تبدیل می-کند.
میتوانیم موضوع را با بررسی جاعل شروع کنیم که مولف آثارش نیست. جاعل کاری نمیکند جز تعقیب اهداف غیرهنرمندانه برای تولید شیئی که بهعنوان اثر قربانی جا زده خواهد شد. اگر به دنبال چنین هدفی نباشد جاعل نیست. ممکن است کپی کار باشد یا حتی هنرمند باشد. نکتهاش در این است که هدف، عامل برسازنده مفهوم جعل است و جهتگیری جاعل را تعیین میکند. این هدف اشارات تلویحی فراوانی دارد به اینکه جاعل باید چه کند و چه میکند. به خصوص درباره ماهیت محصولی که باید خلق کند.
در مورد هنرمند ماجرا این طور نیست. او هیچ هدف و متد خاص و فعالیتها و اهدافی ( جز هدف حداقلی خلق اثر هنری) را دنبال نمیکند. هیچ اهداف درونماندگاری در کار نیست که تخطی از آنها او را از مقام هنرمندی خلع کند. هنرمند نیاز ندارد که احساس خالص یا انگیزهای بیغلوغش داشته باشد، چون چنین خلوصی امکانپذیر نیست. به همین علت است که تلاش برای تعریف هنر در چهارچوب زیبایی و بازنمایی و خلاقیت در برابر هنر معاصر به بنبست میرسد.
اهداف هنرمند باید از درون نشات بگیرند و منشا بیرونی نداشته باشند. البته این اهداف هم تحتتاثیر شرایط تغییر میکنند و به همین علت است که جریانهای هنری به وجود میآیند و هنرمندانی تمایل پیدا میکنند در مسیر مشابهی آثار مربوط به هم خلق کنند. هنرمند باید اهداف خودش را انتخاب کند و جاعل موظف به این نوع هدفگذاری نیست.
پس رابطه مولفی هنرمند با اثرش نه در حالت تولیدش است و نه در نوع محصول. مولف بودن هنرمند را این واقعیت تعریف میکند که او مسئولیت همه جنبههای اهدافی را که دنبال میکند بر عهده دارد و بنابراین در قبال همه جنبههای اثر هم مسئول است، خواه اثر نوآورانه باشد یا نباشد. این دیدگاه را ادعای جالب استرتوانت روشنتر میکند. او میگفت که عمداً خطاهایی را در کپی آثار هنرمندان وارد کرده است تا تاکید کند که کنترل نهایی اثر در دست اوست، واگذاری اقتدار به دیگران از نظر او موقتی است و در تحلیل نهایی فقط ظاهر کار این طور به نظر میآید که او دخالت چندانی نداشته است. البته مسئولیت او در قبال همه جنبههای آثارش پابرجاست، خواه خطایی را وارد کار بکند یا نکند.
ترجمه و تلخیص: زهرا قیاسی / بازنشر از: آوامسرا /https://avammag.com
⇩
〔دیدن منابع مطالب〕