هیجاننمایی انتزاعی یا اکسپرسیونیسم آبستره (به انگلیسی: Abstract Expressionism) شیوهٔ هنری نوینی است که از دههٔ ۱۹۴۰ در نیویورک، متأثر از دو شیوهٔ هیجاننمایی (اکسپرسیونیسم) و فراواقعگرایی (سورئالیسم) پا گرفت؛ در این طرز بیان تلاش میشود تا شکل و فضا از قید بازنمایی عینی و سنتی رها شود. به دلیل گرد هم آمدن هنرمندان این مکتب در شهر نیویورک، هیجاننمایی انتزاعی گاه با عنوان مکتب نیویورک نیز شناخته میشود.
این اصطلاح که در حدود سال 1950 رواج یافت، توصیف گر جنبشی در هنر انتزاعی است که طی سال های دهۀ 1940 در نیویورک ابداع و رواج یافت. این اصطلاح به برخی از آثار نقاشی انتزاعی کاندینسکی اتلاق میگردید، اما نخستین بار هنگامی که برای توصیف آثار آرشیل گورکی و جکسون پولاک به کار رفت و فراگیر شد. پس از آن به آثار دیگر نقاشان نیویورکی که نه انتزاعی بود (همچون کانینگ و گوتلیب) و نه اکسپرسیونیستی (همچون روتکو و کلین) اتلاق شد. این نقاشان بیشتر در دیدگاههایشان مشابهت داشتند تا سبک آثارشان – مشخصات این دیدگاه ها عبارت بود از: قیام علیه وابستگی به سبکهای سنتی یا فرایندهای از پیش تعیین شده شیوۀ کار، چشم پوشی از آرمان اثر هنری مبتنی بر معیارهای قراردادی زیبایی شناختی، روح ستیزه-جویانه خود اتکا و نیاز جدی به آزادی خودانگیخته در تجربه هنری. این رهایی خودانگیخته، به روشن ترین وجهی در آثار نقاشی کُنشیکه با جکسون پولاک معروفیت یافت، مشاهده می شود. این جنبش بسیار متأثر از سبک تاشیسم بود و طی دهه های 1950 و 1960 تأثیر زیادی بر هنر کشورهای اروپایی نهاد.
در حوزه نقاشی، هیجاننمایی انتزاعی مکتبی است که در سال ۱۹۱۲ با انتشار مجلهٔ سوارکار آبی از مکتب هیجاننمایی ایجاد شد. پیشوایان این مکتب واسیلی کاندینسکی، پل کله و فرانز مارک در مونیخ بودند.
پیشینه
دهههای ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ شاهد ورود ایالات متحده آمریکا به بازار جهانی هنر بود. در برگردان آمریکایی ایدههای نوگرایانه اروپایی، شکلهای هندسی کوبیسم، آثار و رنگهای هیجاننمایانه آلمانی و لحظهگرایی فراواقعگرایانه با هم مخلوط شدند و در بومهای بزرگ نقاشی که گاه به اندازه یک دیوار میشدند، نمود پیدا کردند. این هنگامی بود که نیویورک در دهه ۱۹۳۰ توانسته بود فضایی مستعد برای رشد هنر نوین در آمریکا ایجاد کرده باشد. پیدایش فاشیسم و احتمال جنگ در اروپا، همچنین فضای پس از رکود بزرگ، طیفهای مختلف هنرمندان مهاجر و بومی را در نیویورک برخورد داده بود.
موزه هنر مدرن (MoMA) نیویورک در سال ۱۹۳۷، نقاشی گرنیکا اثر پیکاسو را به نمایش گذاشت و در همان سال، نمایش آثار واسیلی کاندینسکی در مراسم گشایش موزه سولومون آر. گوگنهایم آغازگر موجی تازه در میان هنرمندان ساکن نیویورک شد. دیدار دیهگو ریورا، نقاش نامدار مکزیکی، از نیویورک و نقاشیهای با ابعاد بزرگ او، هنرمندان نیویورکی را با ابعاد غیرمعمول آشنا کرد و هانس هافمن آلمانی و مهاجر، نخستین آموزههای نگری در زمینه هنر هیجاننمایی انتزاعی را ساختاربندی کرد.
در طی دوران موسوم به جنگ سرد، سازمان سیا با رونق غیرمستقیم و تقویت سبک هنری اکسپرسیونیسم انتزاعی، به مبارزه فرهنگی با بلوک شرق میپرداخت.
هنرمندان
شاخصترین آثار هنری در سبک را میتوان به افرادی چون هانری ماتیس، جکسون پولاک، مارک توبی، آرشیل گورکی، ویلم دکونینگ و مارک روتکو نسبت داد.
ماتیس، پولاک و روتکو شاخصترین آثار در این سبک را آفریدند.
ماتیس با نقاشی آتلیه سرخ به شهرت رسید. پولاک با استفاده از شیوهای نو (که بعدها با عنوان «نقاشی کنشی» معروف شد) آثاری درهم پیچیده و باطراوت آفرید. روتکو نیز از هرگونه خط نگاری پرهیز کرد و نام گذاری عددی ساده را جایگزین القاب سنگین پیشین کرد.
ویژگیها
این سبک آمیزهای از هیجان اکسپرسیونیستی، نگارههای ساده بدوی (نقاشی شنی سرخپوستی و باغهای ذن) و تجربهای از نظم در غالب بی نظمی بود. هنرمندان این سبک بیش از آنکه در سبک باهم شباهت داشته باشند، در نگرش و دیدگاه دارای وجه اشتراکند: همه میخواهند قیود و تکنیکهای سنتی و دستوری را زیر پا بگذارند و ضوابط دیرینهٔ زیبایی شناختی را لغو اعلام کنند که نمونه بارز آن نقاشیهای جکسون پولاک است.
⇩
〔دیدن منابع مطالب〕