نقطهٔ آغاز تاریخ هنر نقاشی در جهان، ماقبل تاریخ و دوران زندگی غارنشینی انسانهای اولیه بوده است که اغلب نقاشیهای ابتدایی از حیوانات و انسانها روی دیوارهٔ غارها گویای این مهم است. بعد از آن در دورهٔ رنسانس و شکوفایی فرهنگی هنری که دوربین عکاسی اختراع نشده بود و هنر عکاسی وجود نداشت، انسانها برای ثبت لحظات و به تصویر کشیدن رویدادهای مهم تاریخی و یا پرترههایشان از هنر نقاشی «رئالیسم واقعگرایانه» استفاده مینمودند، که بلحاظ بالا بودن هزینه آن نقاشی بیشتر توسط خانوادههای اشراف و اعیان ثروتمند و یا حاکمان و پادشاهان، به هنرمند سفارش نقاشی داده میشد و متعاقباً هرچقدر که یک نقاشی رئالیستی به واقعیت شبیهتر و نزدیکتر بود هنرمند آن سطح بالاتری را داشته و به قول معروف کارش خواهان بیشتری داشت. اما پس از مدرن شدن جهان و اختراع ابزارهای گوناگون برای ثبت لحظات و رویدادها هنر نقاشی نیز مانند هرچیز دیگری درجهان دچار تحول شد و مردم جهان برای ثبت لحظات زندگیشان دیگر نیاز به یک هنرمند نقاش نداشتند و نقاشی رئالیسم بطور مقطعی منسوخ شد.
معنای تحت الفظی رئالیسم واقعگرایی است، اما این اصطلاح در مباحث تاریخ و نقد هنر با معانی مخلفی به کار رفته است. در مفهوم وسیع آن که همچون طبیعتگرایی مبهم است، به معنی گرایش به بازنمایی چیزها به طور دقیق و عینی است. با این حال غالباً به همراه این اصطلاح مفهومی از دوری گزینی از موضوعات سنتاً زیبا یا موضوعات آرمانی و به جای آن رویکردی زمینیتر و واقعیتر و غالباً با تأکید بر زندگی معمولی و یا فعالیتهای روزمره ی آدمی، مستفاد میشود. اما در مفهوم خاصتر آن واژه رئالیسم (که به این مفهوم در لاتین با R بزرگ نوشته میشود Realism) به جنبشی اطلاق میشود که در سدهی نوزدهم در فرانسه ظهور یافت و ویژگی آن مخالفت با موضوعات قراردادی تاریخگرایانه، اسطورهای و مذهبی و به جای آن پرداختن به مفاهیم غیرآرمانی و اسطوره زدایی شدهی زندگی مدرن بود. هنرمند پیشروی این جنبش گاستاو کوربه بود که میگفت، نقاشی هنری اساساً عینی است و باید برای چیزهای واقعی و موجود به خدمت گرفته شود.
از دهه ی 1950 این اصطلاح همچنین با مفهومی متضاد، برای هنری به کار میرفت که به طور کل از بازنمایی و نمایش واقعی اجتناب میجست و از تمامی فرمهای توهم آلود پرهیز میکرد. در این مفهوم اثر هنری زمانی «رئالیستی» خوانده میشد که مواد یا موضوعاتی که اثر از آن شکل گرفته دقیقاً به همان گونه که موجودند و شناخته می شوند، نمایش داده میشد.
همچنین اصطلاح «واقعگرایی اجتماعی» طی سدههای نوزدهم و بیستم میلادی به کار برده شده است. در این مفهوم به آن نوع آثار رئالیستی یا واقعگرایانه گفته میشود که موضوعات و مسائل اجتماعی و را دستمایه ی خود قرار میدهد. البته باید این اصطلاح را از «رئالیسم سوسیالیستی» تمیز داد که اصطلاحی بود برای توصیف سبک رسمی اتحاد شوروی (سابق) و دیگر کشورهای کمونیستی. این سبک ورای رویکردی انتقادی به مشکلات اجتماعی در واقع مبلغ خط حزب در سبک فرهنگستانی بود.
علاوه بر این «رئالیسم جادویی» و «سوپررئالیسم» نیز اصطلاحاتی هستند که طی سدهی بیستم رایج شدند. در این سبکها با رویکرد واقعگرایانهی افراطی به مفهوم دقت و توجه پروسواس به جزییات- جلوهای کاملاً غیرواقعی پدید میآید.
اما رئالیسم در مفهوم گستردهی آن به نوعی زیبایی شناسی خاص اشاره دارد که توسط هنرمندان پیروی این جنبش- اگرچه به صورت ناخودآگاه و مبهم به خدمت گرفته شد. برای مثال رئالیسم تطبیق نقاشی سدهی هفدهم، در واکنش به ترفندهای ترکیب بندی به شدن رسمی منریسم سدهی شانزدهم بود. در ایتالیا بازگشت به واقعگرایی برای نخستین بار توسط کاراتچی، کاراواجیو و پیروان آنها صورت گرفت، در اسپانیا توسط ریبالتا، ریبرا، ولاسکز و زوربارن؛ در فلاندر توسط روبنس (که رئالیسم وی به سرعت به سبک باروک تغییر یافت)؛ در هلند توسط هالس، ورمر و رامبراند؛ در فرانسه با نقاشان منظره پردازی نظیر لاتور، لونن، تورنیه، چهره پردازانی نظیر شامپین، بوردون و نقاشان طبیعت بیجان نظیر بوجین انجام شد که همگی مدافع ثبت وفادارانه و در عین حال غنائی عالم واقع و مخالف معیارهای نقاشی تاریخی افراط کاریهای شیوهی منریسم مکتب فونتن بلو بودند.