مساله گاهی فقط شکست خوردن عکاس نیست، بلکه مساله فراتر رفته و مرگ عکاسی را به همراه دارد! عکاسهایی که روزی به استعداد و هنر خود مینازیدند و انرژی، عشق و هیجان بسیاری برای آن داشتند؛ امروز آن را نابود کننده زندگیشان میدانند. شاید مهمترین دلیل موفق نبودن بسیاری از عکاسها این باشد که به عکاسی همچون یک رابطه عاشقانه نگاه میکنند که باید همه عشق، توجه و شادی خود را وقف آن کنند؛ همچون یک شریک وفادار. آنها این رابطه را مهمترین و اساسیترین عنصر زندگی خود میبینند.
این موضوع واقعا غمگین کننده است؛ اما چه دلایلی به شکست خوردن عکاس و خراب شدن آن همه هنر و علاقه میانجامد؟
و البته آنها 100٪ اشتباه میکنند. عکاسی یک فرآیند است؛ یک فرآیند ساده و آسان. برقراری رابطه عاطفی با آن تغییر و پذیرفتن قوانین جدید را دشوار میکند و در نتیجه پیدا کردن راهکارهای تازه پیچیده میشود. یکی از دلایل شکست خوردن عکاسها این است که آنها این فرآیند را بدون آنکه از طبیعت و واقعیت آن آگاهی داشته باشند، دوست دارند.
در حالیکه عکاسها عاشقانه فرآیند عکاسی را دوست دارند و با آن ارتباط برقرار میکنند، مشتریان آنها چنین فکر نمیکنند و چنین احساسی ندارند. این موضوع باعث ایجاد فاصله بین آنها میشود.
به چند مثال توجه کنید:
1. تکرار عبارت «این روزها همه عکاس هستند» باعث شده که ما امروز درد بکشیم!
عکاسها در گذشته ساعتها وقت و انرژی میگذاشتند تا موضوعی را به خوبی یاد بگیرند و تمرین کنند و باز هم تمرین کنند تا بتوانند به آن نتیجه مطلوبی که میخواهند دست پیدا کنند. این در حالی است که با تکرار این عبارت، آنها به این باور دست مییابند که هر کسی بدون داشتن دانش و توانایی کافی میتواند عکاس شود و البته این موضوع دردناک است.
اما مشتریان به این موضوع اهمیت نمیدهند. برایشان مهم نیست که کسی چندین سال فعالیت حرفهای کرده و یک رابطه عاشقانه با کارش برگزار کرده یا یک عکاس تازهکار با دانش محدود است. چیزی که برای مشتری مهم است این است که بتواند به چیزی که مد نظر دارد دست یابد؛ حالا چه از طریق یک عکاس تازهکار چه یک عاشق حرفهای. و البته این حق مشتری است.
2. ولع بیپایان خریدن وسایل و تجهیزات عکاسی
عکاسها عاشق رسیدگی به ظاهر کسب و کار عکاسیشان هستند. آنها عاشق تجهیزات عکاسیاند. اما خب واقعیت اینجاست که مشتریان این عشق بیمارگونه به تکنولوژی عکاسی را ندارند. آنها بیشتر به عکسهایی که تولید شده توجه میکنند. به نظر آنها جذابیت و زیبایی عکسها از دوربینها و تجهیزاتی که به خلق این عکاسها منتهی شده مهمتر است. برایشان مهم نیست که این عکس با یک دوربین بدون آینده گرفته شده یا دوربینی که سریعترین سرعت فوکوس در بازار را به خود اختصاص داده است.
3. ترس داشتن از انجام کاری که متفاوت با نظر دیگران است
چندی پیش برند Burberry پسر دیوید بکهام را برای عکاسی استخدام کرد. این مساله سر و صدای بسیاری به راه انداخت. افراد بسیاری تعجب کرده بودند که چرا برند به این معروفی باید از یک عکاس غیر حرفهای و بیتجربه برای چنین کاری استفاده کند. عکسهایی که او گرفته بود به سرعت در شبکههای اجتماعی و سایتها پخش میشدند و همه درباره آن صحبت میکردند.
راستش این دقیقا همان چیزی بود که برند میخواست! دیده شدن هر چه بیشتر! این نتیجه را فقط یک عکاس غیر حرفهای – اما با شرایط خاص – میتوانست برای آنها به ارمغان آورد.
4. خشم و تمسخر تازه کارها
این شکل کلاسیک حسادت است. این که هر عکاسی رابطه خاص خود برای عکاسی و نشان دادن احساس و علاقهاش به این حرفه را پیدا کند گاهی به خشم و حسادت حرفهای منجر میشود چرا که میترسند – موفقیت – این تازه کارها به رنج آنها بیافزایند.
باید پذیرفت که عکاسی یا هر حرفه دیگری که با هنر در ارتباط است یک همراه ظالم و دشوار است که ممکن است بطور کامل شما را درگیر یک رابطه یک طرفه کنند و هیچ تعهدی نسیت به عشقی که با آنها میورزید از خود نشان ندهند.
مشریان اما برایشان مهم نیست که کسی عکاس تازه کار است یا حرفهای، رابطهاش با حرفهاش یک طرفه است یا دوطرفه؛ اگر عکس خوب باشد آنها راضیاند.
5. نوشتهها، عکسها و الگوهای رفتاری حرفهایها که بعضا شکل خودنمایی به خود میگیرد از دلایل شکست خوردن عکاس به شمار میروند
چه یک پست فیسبوکی درباره هزینههای عکاسی حرفهای باشد و چه از اثر تغییرات سریع کسب و کار عکاسی در ورزش، عکاسی خبری، تجاری یا غیر باشد، در هر حال تمرکز نهایی همیشه روی عکاس – یا پروسه – است و عموما کسی به این موضوع دقت نمیکند که خواستههای مشتریان نیز تغییر یافته است. بخصوص در بخش صنعت.
اگر شما یک عکاس محصول هستید و از این که همکار دیگری که تجربه کمتری دارد توانسته موفقیت بیشتری به دست آورد، خشمگین هستید؛ بهتری است به این نکته توجه داشته باشید که شاید عکسهای او بیشتر از شما مورد توجه مشتری قرار گرفته است.
بسیاری از آژانسها این روزها از عکاسهای اینستاگرام برای معرفی برند خود استفاده میکنند و شما را استخدام نمیکنند؛ حتی اگر یک دوربین دوربین چند میلیون پیکسی تازه بخرید.
باز هم یاد آوریم میشویم که مشتری فقط به عکس اهمیت میدهد و این که آن عکس چقدر به کارش خواهد آمد.
عکاسها عاشق همه چیز عکاسی هستند و مشتریان عاشق عکسهایی که نیاز آنها را برآورده کند و به عکاسی و متعلقات آن کاری ندارند. این فاصلهای که ایجاد میشود بیش از هر چیزی به ضرر عکاسهاست و خود به تنهایی در شکست خوردن عکاسها نقش بازی میکند.
راه حل؟
دورتادور ما عکاسهایی وجود دارند که عکسهای موفق آنها در برندها دیده میشود. عکاسهایی که راههای تازه برای برقراری ارتباط با مشتریان خود پیدا میکنند، مانند استفاده از شبکههای اجتماعی نظیر اینستاگرام، اسنپچت و …. عکاسهایی که هر روز مشتریهای تازه پیدا میکنند. مشتریهایی که کمتر از مشتریهای شما عاشق عکاسی اند!
اما این عکاسها به این موضوع اهمیتی نمیدهند.
متاسفانه عکاسها باید به این موضوع کنار بیایید که مشتریها اول از هر چیزی که به عکس توجه دارند و از میزان عشق عکاس به حرفهاش چیز زیادی نمیدانند و شاید هرگز نخواهند که بدانند.
پس راه حل شما این است که از عاشقانه دنبال کردن عکاسی دست بردارید، از مواجهه با تغییرات نترسید، از اعمال کردن ایدههای تازه و استفاده از شبکههای اجتماعی و تکنولوژیهای همگانی هراسی به دل راه ندهید. به مشتری و خواستههاش توجه داشته باشید. موقعیتها و شانسهایی که به شما روی میدهد را به خاطر تعصبهای کهنه از دست ندهید. دلایل شکست خوردن عکاسها در خودتان پیدا کنید و از آنها دوربی کنید تا بتوانید موفقیت را از آن خود کنید.
⇩
〔دیدن منابع مطالب〕