تخصص/مهارت:
طراح و نقاش، هنرهای تجسمی، نگارگری فرش
معرفی/ بیوگرافی:
جعفر پتگر (به انگلیسی: Jafar Petgar) هنرمند ایرانی، متولد اسفند 1299 در تبریز و درگذشته شهریور 1384 در تهران بود.
از استادان معاصر نقاشی و نگارگری فرش، در ایران بود.
از مشهورترین آثار او در نقاشی میتوان از رفوگر، قالی فروشان دوره گرد، قهوهخانهٔ امیرآباد، مکتب قرآن، خانهٔ نقاش، مرغ فروش، ازینجا تا ابدیت و شهریار یاد کرد، که در موزه هنرهای معاصر تهران نگهداری میشوند.
آقای پتگردر یک خانوادهٔ متوسط، به عنوان هفتمین فرزند از نه فرزند، متولد شد. پدرش مشهدی حسن در محلهٔ گازران (حومهٔ روستای لاله) کارگاه قالی بافی داشت؛ که قالیهای شان را به پیله ورانی که در مرزهای ایران و روسیه فعالیت داشتند، میفروختند.
آن سالها مصادف بود با آخرین سالهای حکومت سلسله قاجاریه در ایران. احمد شاه جوان در فرنگ به سر میبرد؛ و در غیاب او (سال 1299 خورشیدی) رضاخان سردار سپه، کودتا کرد؛ و به عمر قاجاریه پایان داد، و سلسلهٔ پهلوی را تأسیس نمود.
از طرف دیگر، دو سال قبل از تولّد جعفر پتگر (1918 میلادی) بلشویکها در روسیه انقلاب کردند و حکومت شوروی را بنیاد نهادند؛ و بدین ترتیب، اوضاع داخلی ایران و شوروی تازه تأسیس یافته بسیار نابسامان و بیثبات شد و مردم در فقر و تنگدستی به سر میبردند. رضا شاه برای جلوگیری از نفوذ کمونیستها به ایران، مرزهای شمالی کشور را بست. بطوریکه اقوام و خویشاوندان دو طرف، در دو سوی مرزها جامانده و از یکدیگر جدا شدند. به سبب این اقدام، تمام داد و ستدهای مرز نشینان متوقف گردید؛ و از این طریق فشار مالی بیشتری به مردم وارد شد. خانوادهٔ مشهدی حسن نیز مانند دیگر خانوادهها، با مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم میکردند.
در نزدیکی منزل مشهدی حسن، چشمهٔ پُر آبی بود. نهری که از آن جدا میشد، محلّه را طی میکرد و به طرف روستای لاله میرفت؛ و در استخر بزرگ روستا جمع میگشت؛ که روستاییان باغها و زمینهای خود را با آب آن آبیاری میکردند. نهر آب گازران، در مسیر خود، از خانهٔ مشهدی حسن نیز، میگذشت. هر روز، زنان همسایه و کودکانشان پس از رفتن شوهران، به سر کارهای روزانه، به خانهٔ مشهدی حسن میآمدند و به شستن رخت و لباس میپرداختند. گاهی این شستشوها، بهانه ایی برای جمع شدن و گفتگوی بزرگترهاو بازی و جست و خیز کودکان بود؛ و زندگی مردم علیرغم سختیها و خشونتهای بیرونی، از درون، توأم با چنین لطافتها و سرخوشیهایی سپری میشد.
جعفر، هر روز ساعتها بر روی تخته سنگی در گوشهٔ حیاط مینشست، وغرق در تماشای درختان و پرندگان و جوی آب و هلهله همسایگان میشد؛ و از مشاهدهٔ اینهمه زیبایی در طبیعت، لذت میبرد. وقتی حیاط خانه خلوت میشد، جعفر مداد رنگیها و دفتر کاهی کوچکش را به حیاط میآورد؛ و نقشهای سادهائی از مناظر باغچهها نقاشی میکرد.
او، پنجاه سال بعد در نوشتهای از آن ایام چنین یاد میکند:
«هنوز به مکتب نرفته و خطی ننوشته بودم، که زیبایی را در مظاهر گوناگون طبیعت، میدیدم و میشناختم. با هر رنگ و جوهری که در دسترسم بود، نقشی از آنها به روی کاغذ میآوردم؛ یا با موم و خمیر و قیر، تندیسی از موجودات دلخواه خود را میساختم.»
از همین ایّام (سه سالگی) بود که مشهدی حسن، اغلب جعفر را همراه خود، به کارگاه قالیبافی میبرد؛ و جعفر اوّلین آموزههای دور از محیط خانه را، در کارگاه قالیبافی تجربه میکند. او در کارگاه، به همه چیز با کنجکاوی و علاقه مینگرد. قالیها، قالیبافان و بخصوص، با دقّت به نقشههای قالی، و نقش و نگارهای زیبا و رنگین آنها، میپردازد؛ و با آنها اُنس و اُلفت میگیرد. او سالها بعد، دربارهٔ این بخش از زندگی خود چنین میگوید:
«همراه پدر و برادر بزرگم، به کارگاه قالیبافی میرفتم. گرچه تلخی اندیشیدن دربارهٔ کارگران نوجوان قالیباف، که مجبور بودند بجای تحصیل یا پرداختن به نشاطهای متناسب سنشان، به کار و کسب درآمد بپردازند، از همان ابتدا، روح مرا مجروح و آزرده میکرد، ولی جمال نقوش قالیها مرا به کارگاه میکشاند؛ و ساعتها با تماشای رنگها و طرحهای خیال انگیز آنها مات و مبهوت میماندم؛ و خودم را مشغول تفرج در باغ مصفائی تصور میکردم، که حتی شمیم گلهای خوشبوی آن را استشمام میکردم؛ و نیز صدای دلانگیز آبها و نغمهٔ بهشتی پرندگانش را میشنیدم؛ و در نظر من، هر قالی نمایش گوشهائی از بهشت بود؛ و من از سیر و سیاحت در آن بوستانهای بی خزان، خسته نمیشدم.»
بدین وصف، با کشف و ادراک زیبایی و جمال، کمکم نخستین بارقههای هنر، دل و جان جعفر را گرم و روشن میکند.
تحصیلات
در همین سه سالگی، طبق آنچه معمول بود جعفر را به مکتبخانه میفرستند؛ و اوّلین آشنائی او با کتاب و درس شروع میشود. در آن زمان، در مکتبخانهها به کودکان، قرآن و شرعیات و زبان فارسی میآموختند؛ و جعفر این دوره را ظرف 2 سال به پایان برد.
سپس به مدرسه فرستاده شد، و دورهٔ شش سالهٔ آن را ظرف چهار سال طی کرد؛ و همچنان شور و علاقهٔ او به نقاشی بیشتر و بیشتر میشد. تا جائیکه در پایان دورهٔ دبستان، از پدر و برادر بزرگش خواست تا او را برای تحصیل نقاشی، به هنرستان بفرستند؛ ولی آنها با درخواستش مخالفت نموده و به او توصیه کردند که با توجه به نمرات خوبش، میتواند در بهترین دبیرستان شهر به تحصیل ادامه دهد. مشهدی حسن استدلال میکرد که، خانواده احتیاجات مالی جدی دارد. او میخواست که پسران هرچه زودتر مدارج ترقی را بپیمایند و برای خانواده درآمد زایی کنند. مشهدی حسن در تمام عمرش کسی را نمیشناخت که نقاش باشد؛ و امرار معاش از طریق نقاشی را برای پسرش سرابی بیش نمیدید. او نگران خانواده و سرنوشت پسرش بود؛ و بدین ترتیب جعفر، خود را در مقابل لشکری از مخالفان میدید.
تعطیلات تابستانی رو به اتمام بود؛ و جعفر که رفتن به دبیرستان را حتمی میدید، از منزل پدری فرار کرد و مدتی را در کوچه باغها به سرگردانی و حیرانی گذراند. در انتهای روز، که فکرش کمی آرام گرفت، راهی منزل عمه محبوبش شد و به آنجا پناه برد. عمهٔ جعفر، محرمانه به مشهدی حسن پیغام رساند که: نگران جعفر نباشید و بیش از این دنبالش نگردید، او پیش ماست. جعفر، چند روزی در منزل عمه بود؛ که مشهدی حسن پیغام تندی مبنی بر مراجعت فوری جعفر به خواهرش داد؛ و از او خواست، هرچه سریعتر او را به خانهاش برگرداند؛ که به ناچار چنین شد.
جعفر در بازگشت، از شدت غصه، به سختی بیمار و بستری شد. بطوریکه عملاً رفتنش به دبیرستان نیز منتفی گردید. مادرش که اوضاع را وخیم دید، تحت تأثیر غریزهٔ مادری به دفاع از جعفر پرداخت. عاقبت مشهدی حسن پذیرفت و از پسر بزرگش، خواست که به هنرستان رفته و دربارهٔ چگونگی تحصیل جعفر، با اولیای هنرستان صحبت کند.
جعفر پتگر، پس از پایان تحصیلات دورهٔ لیسانس در سال 22–1321، در ادامهٔ مطالعات و تحقیقات خود، بهصورت مستمع آزاد وارد دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد؛ و در کلاس طراحی و نقاشی مادام آشُب شرکت جسته، و با روش تدریس ایشان آشنا شد؛ و آموزشهای ایشان را مورد مطالعه و بررسی قرار داد.
تأسیس آموزشگاه
در سال 1319 خورشیدی، به همراه برادرش، علی اصغر پتگر، اولین آموزشگاه خصوصی نقاشی در ایران را (تهران- خیابان نادری) تأسیس کردند؛ و در جنب آفرینشهای هنری خود، به تعلیم و تربیت هنرجویان پرداختند. چند سال بعد جعفر پتگر به تنهایی آموزشگاهی در خیابان منوچهری تهران، و سپس چند سال بعد در خیابان هدایت تهران، تأسیس نمود.
یکی از پاتوقهای مهم هنرمندان جوان، در آن دوره، کافه نادری در خیابان نادری تهران بود که درست در چند قدمی آموزشگاه جعفر پتگر قرار داشت.
اغلب هنرمندانی که، به کافه نادری میآمدند، به آتلیه ایشان هم رفتوآمد داشتند، یا در محافل و مجالس گوناگون با یکدیگر ملاقات میکردند. از جمله: جلال آل احمد، صادق هدایت، بزرگ علوی و بعضی نیز، مانند: فروغ فرخزاد، سهراب سپهری و هانیبال الخاص، چندی نزد ایشان، نقاشی کردهاند.
و برخی مانند شهریار (محمدحسین بهجت تبریزی) که با استاد، همشهری بوده و مشترکات ذوقی و هنری بیشتری نسبت به دیگران داشتند، مدتی با استاد همخانه بودند. (تابلوی خانه نقاش، همین خانه را تصویر کرده است که؛ در تهران، خیابان ری، کوچه آبشار واقع است)
انس و الفت استاد با شهریار، تا بدان پایه بود که، پرترهای از او نقّاشی کرده است؛ و گهگاه، همراه شهریار، به منزل ابوالحسن خان صبا نیز، رفته با ایشان و سایر اهل موسیقی، ملاقات داشتند.
• رویدادهای جاری:
📅 درحال حاضر رویدادی موجود نمیباشد
• کد QR:
📲 جهت دسترسی سریع و اشتراکگذاری آسان، این کد را با تلفنهای هوشمند اسکن نمائید
قابل توجه: این صفحه بصورت بازنشر شده است. درصورت لزوم به تغییر یا حذف، لطفاً درخواست خود را طبق «قوانین و مقررات پلتفرم لیلیت»، از طریق بخش «تماس با ما» اعلام نمائید، تا در اسرع وقت توسط بخش تحریریه موردبررسی و اقدام مقتضی قرارگیرد.