سرویس مد و لباس هنرآنلاین: بسیاری از افرادی که به واسطه علاقه و از رشتههای دانشگاهی غیرمرتبط به عرصه مد و لباس پا گذاشتهاند کم نیستند، اما از میان این سیل مشتاق، تنها آنانی ماندگار هستند که علاقهشان به پشتوانه پشتکار، خلاقیت و تلاش بسیار مجهز باشند.
یکی از این افراد، مژگان میبدی از طراحان مد و لباس در کشورمان است. مشروح گفتوگوی هنرآنلاین با او را در ادامه بخوانید:
خانم میبدی، ابتدا از پیشینه فعالیتتان در حوزه مد و لباس بگویید. چطور شد که وارد عرصه مد و لباس شدید و تمرکزتان روی کدام بخش از این عرصه است؟
من در دانشگاه تهران رشته مهندسی خواندم و برای کارشناسی ارشد رشته ریاضی محض را انتخاب کردم. زمانی که در دانشگاه بودم احساس کردم دوست دارم از این فضا خارج شوم و به همین خاطر به کلاس طراحی دوخت رفتم. آن کلاس باعث شد که از کارشناسی ارشد انصراف بدهم. من کلاً هنر را خیلی دوست دارم اما از آنجایی که احساس کردم طراحی لباس پرکتیکال است به آن سمت رفتم و تصمیم گرفتم یک کاری راه بیندازم. از اَمرداد سال 97 کارم را شروع کردم و الان بیش از دو سال است که در این عرصه فعال هستم. تمرکز من بیشتر روی لباس اجتماع است.
به چه آموزشگاهی رفتید و چه دورهای را گذراندید؟
دوره طراحی دوخت رفتم اما من خودم را طراح نمیدانم. احساس میکنم تعداد کسانی که در ایران طراحی یونیک انجام میدهند بسیار کم است. خودم را بیشتر یک مشاهدهکننده قوی میدانم و سعی میکنم براساس سلیقه مخاطبی که دارم جلو بروم. هنوز هم راه پول درآوردن از این کار برای من پررنگ نیست، بلکه بیشتر محک خلاقیت خودم است که اهمیت دارد. گاهی از من میپرسند چرا وقتی یک طرحی پرطرفدار تمام میشود دیگر آن را تکرار نمیکنید؟ من این کار را یک جورهایی درجا زدن میدانم. البته بحث بیزینسی هم برای من جذاب است امااین کار برای من یک کار نیمه وقت محسوب میشود که بتوانم خلاقیتم را در آن محک بزنم. همانطور که گفتم خودم را یک مشاهدهگری میدانم که میفهمد سلیقه مشتری و اجتماع چیست. در ایران بین آن چیزی که ارائه میشود و آن چیزی که مشتری میخواهد یک فاصله بسیار بزرگی وجود دارد که این فاصله اصلاً خوب نیست. سبک کاری من در چارچوب حجاب و البته کمی حجاب مدرنتر است. شاید مخاطب من آن چیزی که میخواهد را نتواند در بازار پیدا کند. فیدبکی که من از بقیه میگیرم این است که برخی از مشتریان قد آستین بلند و مانتو بلند میخواهند. از این جهت است که از کارهای ما استقبال میشود. احساس میکنم کارهای ما کمی نوتر است. البته یک عده دیگر هم هستند که در این زمینه دارند کار میکنند.
به بحث فاصله بین جامعه طراح با تولیدکننده و صنعت اشاره کردید. صنعت بهعنوان بخش اصلی عرضه و فروش محصولاتی که توسط جامعه طراحان طراحی شده است شناخته میشود. جامعه طراحی که حتماً یک پشتوانه آموزشی هم داشته و تلاش کرده تا یک اثری خلق شود و حالا ایدهآلش این است که در یک تیراژ بزرگ به دست مخاطب برسد. فکر میکنید نبود ارتباط بین آنها به کجا برمیگردد؟ آیا ضعف از سمت جامعه طراحان بوده که هنوز شناخت درستی از نیاز بازار و صنعت ندارند یا این تولیدکنندگان هستند که حاضر نیستند به دلیل نبود یک فرهنگ مهم و ضروری برای خرید طرح هزینه کنند؟
من در کارگاههای خیاطی هم رفت و آمد داشتهام و با توجه به آن چیزی که دیدهام به چند مسئله برخوردهام. شما نه تنها فقط در مسئله لباس، بلکه در هر صنعت دیگری که بخواهید وارد شوید نیاز به نوآوری و زمان گذاشتن دارید. شاید هم باید هزینه زیادی صرف کنید تا آدم متخصص بگیرید و دستگاه بخرید. تا وقتی یک چیزی تا حدود خوبی دارد جواب میدهد، مثلاً شما اگر نگاه کنید فروش مانتو دارد جواب میدهد و همه دارند مانتوهای خودشان را میفروشند، اما از یک حدی بیشتر نمیتواند بفروشد. به نظرم در این بخش تولیدکننده حق دارد. جدای از آن، احساس میکنم آدمها تا زمانی که از کارهای قبلی خودشان جواب میگیرند، برای امتحان کردن چیزهای جدید کمتر حاضر میشوند خودشان را به چالش بکشند. به هر حال به چالش کشیدن خود آدم برای اینکه یک کار جدید را شروع کند نیازمند یک انگیزه بالا است. آدم باید انگیزه درونی داشته باشد. مثلاً من دوست دارم در کار خلاقیت داشته باشم، اما برای کسی که فقط بحث بیزینس اهمیت دارد، هیچ دلیلی وجود ندارد که بخواهد این کار را انجام بدهد. وقتی هیچ حمایتی وجود ندارد و وقتی میداند اگر یک جنسی را تولید کند تا یک حدی بیشتر نمیتواند آن را گران بفروشد و آنقدر هم برای او عایدی ندارد، چرا باید این کار را انجام بدهد؟ من به تازگی در کارهایم از کارهای دستی استفاده میکنم. شما برای انجام دادن این کار باید دنبال آدمهای متخصص و متریال مورد نیاز بروید. آنقدر رسیدن به آن سخت است که آدمها را در یک رکودی میگذارد. به نظرم شما نمیتوانید به آن تولیدکننده هم خرده بگیرید که چرا با طراح کار نمیکند. جدای از این مسئله، اینکه بخواهند از یک سلیقه بهتری استفاده کنند تا کارشان را ارتقا بدهند، چیزی است که نمیشود از آن گذشت.
به نظر شما طراحان ما در دانشگاهها آموزش درستی میبینند که بخواهند با صنعت و نیاز بازار بیشتر آشنا شوند؟
احساس میکنم اینجا پیشرفت به صورت شخصی است. حالا برای من اینطور تعریف شده، اما شاید واقعاً کسی باشد که از دانشگاه استفاده کرده باشد. من در یک سری کلاسها هم شرکت کردم اما متوجه شدم آن کسی که میخواهد با جهان آپدیت شود، باید خودش مایه بگذارد. به نظر من چنین چیزی در هیچ رشتهای رعایت نمیشود. طرف اگر بخواهد خودش را به استانداردهای لازم نزدیک کند باید تلاش کند. بهعنوان کسی که دو سال است در این زمینه فعالیت میکنم و تا حدود خوبی پیشرفت داشتهام، تاکنون پیش نیامده که یک نفر پیشنهاد بدهد که ما بیاییم فلان طرح شما را بزنیم و به تولید انبوه برسانیم. من حتی ندیدهام کسی هم بخواهد کپی کند. از همان اول هم روی کپی حساسیت خاصی نداشتم. احساس میکردم هر کسی بتواند از این راه پول در بیاورد و به یک جایی برسد که مشتری از چنین چیزی استفاده کند مشکلی با او ندارم.
یعنی به نظر شما کپی طرحی که کاربردی است اشکال ندارد؟
بله، طراح باید آنقدر خلاق باشد و دایره ذهنش وسیع باشد که بتواند بلافاصله یک طرح جدید ارائه کند. حالا من این مسئله را یک چالش شخصی برای خودم میدانم و شاید هر کسی حرف من را قبول نداشته باشد. شاید اگر یک نفر کار من را کپی کند خوشحال شوم چون فکر میکنم کار من یک چیز کاربردی است که میتوانند از آن ایده بگیرند یا صد درصد کپی کنند. این اتفاق من را مجبور میکند که به فکر تولید بهتر باشم. به این فکر کنم که فردا یک چیزی تولید کنم که مثل قبلی نباشد. به نظرم این بخش برای من بزرگترین چالش در این کار است.
کمی راجع به سبک کاریتان صحبت کنید.
کسانی که در زمینه حجاب کار میکنند کم نیستند، اما کاری که من انجام میدهم یک جورهایی حجاب مدرنتر است. حجابی که در خارج از ایران بیشتر دیده میشود. مثلاً حجاب لزوماً مانتو و شلوار نیست، بلکه میتواند یک شومیز بلند با شلوار گشاد باشد. چیزی که شاید در ایران کمتر دیده شود. یک خانم با حجاب ایرانی یا صرفاً چادر میپوشد یا یک مانتو بلند. من سعی کردم به مدلهایی فکر کنم که مدرنتر باشد. دارم آن چیزی که فکر میکنم کاربردی است و جای آن در جامعه کم است را به بهترین شکل ممکن ارائه میدهم. کار من طراحی لباس است و قصد ارائه ایدئولوژی ندارم.
فکر میکنم شما از متریال خاصی استفاده میکنید. در بحث تأمین مواد اولیه و ملزومات چه چالشهایی دارید؟
چالشهای زیادی وجود دارد. از آنجایی که اهل کار گروهی نیستم، خودم را در این مسیر تنها دیدم. پارچهای که سال گذشته متری 80 تومان میخریدم را امسال متری 300 و خوردهای هزار تومان میخرم. پارچهای که کمی خاص است و کیفیت بالایی دارد، با افزایش قیمت بالایی مواجه شده است. این مسئله باعث میشود که مشکلات زیادی به وجود بیاید. مثلاً مشتری میگوید مگر این کار چقدر پارچه برده و چطور دوخته شده که اینقدر گران شده است؟ گاهی احساس میکنم چرا باید سختی حرفهای دیگران را تحمل کنم. واقعاً تحمل میخواهد چون مثلاً گاهی علناً میگویند شما دارید دزدی میکنید که این قیمتها را روی لباسها گذاشتهاید؟! رنج قیمت کارهای ما 500 هزار تومان است و با بازار همخوان است. چالشها اینقدر زیاد است که اصلاً قابل گفتن نیست. یک پارچه که خاص باشد، در ایران فقط یک واردکننده دارد و پس از مدتی میبینیم که دیگر آن پارچه هم موجود نیست. امکان تکرار یک طرح کاربردی که روی یک پارچهای جواب داده است وجود ندارد چون پارچه آن موجود نیست. ما مجبور هستیم بگردیم آن پارچهای که قیمت پایینتری دارد و خاصتر است را پیدا کنیم.
شیوع ویروس کرونا چقدر روی بازار مخاطب شما تأثیر گذاشت؟
در چند جنبه مختلف تأثیر گذاشت. مثلاً واردات صورت نمیگرفت و پارچه جدید نمیآمد. اکثر پارچههایی که من استفاده میکنم وارداتی از کشورهای چین و ترکیه هستند. پس از شیوع ویروس کرونا پارچه به مقدار کافی وجود نداشت و همچنان هم تنوع پارچه بسیار کم است. وقتی تنوع کم میشود قیمتها هم به شدت بالا میرود. از لحاظ مشتری، کرونا تأثیر زیادی روی کار من نداشت. نه تنها مشتریهای من کم نشد، بلکه حتی بیشتر هم شد. البته به کرونا ربطی ندارد و فقط به بازده پیشرفت خودم ربط دارد. شاید بتوانم بگویم کرونا جلوی شدت آن را گرفت. بنابراین کرونا روی مشتری کار من تأثیر نگذاشت، اما در مواد اولیه و گران شدن آن به شدت تأثیرگذار بود. جوری که من مجبور شدم در فاصله دو ماه قیمتها را 25 درصد افزایش بدهم. این افزایش قیمت مخاطب را شوکه میکرد. وقتی مشتری به طور مستقیم با طراح در ارتباط است، آن را ذینفع میداند. من دوست نداشتم افزایش قیمت بدهم، اما نمیشد. تقاضا برای کار من زیاد بود و من مجبور میشدم کارهای جدید بزنم. شاید اگر تقاضا نبود کار جدید نمیزدم.
تبلیغات شما فقط از طریق اینستاگرام است؟
من چند بار با کارآفرین برتر تماس گرفتم اماظاهراً آنها بابت تبلیغات پول میگیرند. گفتم اگر من کارآفرین هستم چه دلیل دارد پول بدهم، اگر هم نیستم چه دلیلی دارد تبلیغ من را کنید. البته من خودم را اصلاً کارآفرین نمیدانم چون آدم کار گروهی نیستم. 99 درصد کارهایم را خودم انجام میدهم. اوایل حتی دکمهها را هم خودم میدوختم. من آدم ایدهآلگرایی هستم و اکثر کارهایم را خودم انجام میدهم. البته گروه هم دارم و مثلاً کارگاه خیاطی درصد زیادی از کارهای من را انجام میدهد، اما راحت به کسی کار نمیسپارم چون احساس میکنم نیروی آموزش دیده کم است. من نیروی آموزش دیدهای که بتواند کار کند بسیار کم دیدهام. تعهد و دلسوزی آنها به کار برای من خیلی مهم است. کار تیمی در ایران سخت است و به همین خاطر من ریسک این کار را نمیپذیرم.
با توجه به طیف وسیع سرفصلهای آموزشی که در بحث مدیریتی مد، بازاریابی و برندینگ وجود دارد، شما نیاز به آموزش را چقدر در خودتان حس میکنید؟
به نظرم آموزش دیدن بسیار مهم است. اینکه شما در یک کاری آپدیت شوید اهمیت زیادی دارد. من تاکنون در ورکشاپها شرکت نکردهام اماهمیشه از طریق یوتیوب یک سری مسائل را شخصی دنبال میکنم. یک بار در یک کلاس طراحی شرکت کردم، اما اساساً آن چیزی که میخواستم را از آن نگرفتم. برند من جهانی نیست، اما میدانم که کشورهای دیگر در این زمینه از ما جلوتر هستند. احساس میکنم باید یاد بگیرم که آنها چه خطی رفتند تا از آنها الگو بگیرم و آن خطر را بروم.
چشماندازی که دنبال میکنید چیست؟ با توجه به اینکه اشاره کردید برند بینالمللی نیستید اماشاید یک زمانی ایدهآلتان این باشد که برای مخاطبان غیر ایرانی هم کار طراحی کنید و به دستشان برسانید.
شاید چشماندازی که من داشته باشم این باشد که بتوانم به همین صورت حجابی برای کسانی که خارج از ایران دغدغه این چیزها را دارند، کار طراحی کنم.
به نظرتان جشنوارهها و نمایشگاهها چقدر میتواند برای معرفی یک سری از طراحان و یک سری از کارها موثر باشد؟
خوب نیست که من این حرف را بزنم امابه نظر من خیلی موثر نیستند. من این ایونتها را زیاد عملی و کاربردی نمیبینم. به نظر من این ایونتها برای اینکه عملی شوند و لینکی بین بازار و طراح شوند و به پیشرفت طراحی و تسهیل کارهای مربوط به طراحی کمک بکنند، خیلی جا دارد بهتر از این باشند. جشنواره مد و لباس فجر بیشتر یک چیز نمادین است. من آن را بهعنوان یک رویداد نمادین یک اتفاق خوب میبینم اماخواسته و دیدگاه من بیشتر عملی بودن است. شاید اگر یک روزی فکر کنم که تا حد خیلی خوبی به ایدهآلم نزدیک شدهام آنوقت به ساید دیگرش هم فکر کنم، اما الآن در جشنواره فجر شرکت نمیکنم. دیدگاهی که من به آن وارد شدهام برطرف کردن نیازی از جامعه است که الآن در جامعه برطرف نمیشود. من با این دیدگاه دارم نزدیک میشوم، اما خیلی راه دارم که بخواهم به ایدهآلم برسم. بنابراین چون تمرکزم روی بحث کاربردی بودن است چندان توی قسمت نمادین و سمبلیکش نمیپرم. اما خب کسانی که کار میکنند قطعاً تا یک حدی توانستهاند نیازهای برندشان را برطرف کنند. من ترجیح میدهم اول آنچه که در ذهن خودم وجود دارد را مطرح کنم و بعد بروم سراغ اینکه بخواهم خودم را یک جور دیگری ارائه بدهم.
موج افزایش آدمهایی که دارند به سمت حوزه طراحی و مد و لباس میآیند را چطور ارزیابی میکنید؟ به هر حال تعداد آدمهایی که از رشتههای غیر مرتبط به رشته طراحی لباس سوق پیدا کردهاند، زیاد شده است. بر اساس این موج چه آیندهای میتوان برای مد و لباس متصور بود؟ آیا زیاد شدن این آدمها باعث میشود که ما در حوزه مد و لباس پیشرفت داشته باشیم و یا میتواند خودش یک زنگ خطر باشد و ممکن است یک سری تبعات منفی داشته باشد؟
موجی که به آن اشاره میکنید در خیلی جاها دارد اتفاق میافتد. با توجه به اینکه خودم هم بهعنوان کسی وارد حوزه طراحی شدهام که بکگراندی در این زمینه نشدهام، نمیدانم میشود گفت بدون بکگراند میتوان وارد این زمینه شد یا نه. ارزیابی این موضوع با من نیست. شاید بیشتر از اینکه خوب باشد، بد باشد. اولاً سرمایه یک عده آدم که شاید در کار طراحی حرفهای نیستند دارد هدر میرود. شاید آدمها از دور فکر کنند که توی این کار خیلی پول است و در عین حال آنقدری هم زحمت ندارد. کلاً یک پیشینه ذهنی در جامعه ما وجود دارد که اکثر آدمها دوست دارند کار کم بکنند اماپول زیاد به دست بیاورند. دوست دارند حساب کنند که صاحبین شغلهایی که پول زیاد درمیآورند در روز چقدر میفروشند و چقدر سود میکنند.
پس به نظر شما یکی از دلایل به راه افتادن این موج تلقی غلط راجع به پرسود بودن کار طراحی است؟
بله، فکر میکنند کار پرسودی است. البته هر کاری در حوزه لباس مخاطب خودش را دارد. یعنی حتی یک کار که به نظر شما زیبا نیست و خیلی غیر کاربردی است هم مشتری خودش را دارد. پس از این جهت نمیگویم که بعضی کارها مشتری ندارند، بلکه میگویم اگر طرف استعداد خودش را بشناسند و صرفاً به دنبال این نباشد که به دنبال یک کار پرسود و کم زحمت برود حتماً بهتر است. در غیر این صورت اگر آن شخص استعدادی در زمینه طراحی نداشته باشد باعث میشود که استعداد خودش از بین برود. به نظر من اگر آدم استعدادش در یک کاری شناخته شود و در آن پرکار شود، به مقدار یکسانی با آدمهای مستعد سایر حوزهها سود میبرد. چه کسی که یک سوپر گوشتفروشی دارد، چه کسی که آرایشگاه زنانه دارد و چه کسی که طراحی لباس میکند. من فکر میکنم این یک تصور غلط است که فکر میکنند در طراحی لباس و مزون زدن خیلی پول هست و نیاز به پیشینه و سرمایه اقتصادی و فکری زیادی ندارد. اگر به این دید وارد حوزه طراحی شوند خیلی غلط است.
در حال حاضر موسسات آموزشی که تعداد آنها قارچگونه زیاد شده است نیز به دنبال سود اقتصادی و مالی خودشان هستند و بدون اینکه در آنها استعدادیابی اتفاق بیفتد پذیرای هر آدمی هستند که بخواهد صرف علاقه و یک سری انگیزههای مالی وارد این عرصه شود. آنها به اینکه هنرجو بعداً چه سرنوشتی خواهد داشت نیز چندان فکر نمیکنند.
درست است. البته خیلی خوب است که آدم چیزهای متفاوتی را تجربه کند، اما مشروط به اینکه در نهایت آن کاری که در آن استعداد دارد را پیدا کند. حالا چه استعداد درونی و چه اینکه فکر کند آن کار را آنقدر دوست دارد که بخواهد ساعتها برایش تلاش کند. یک وقت پیش میآید که من استعداد خیاطی دارم و برای خودم چیزهای قشنگی هم میدوزم و یا طرحهای خوبی را به دیگران میدهم تا برایم بدوزند، اما وقتی وارد آن کار میشوم اوضاع فرق میکند، چون مسئله صرفاً کشیدن مطرح نیست. خیلیها فکر میکنند طراحی فقط این است که یک طرحی که توی ذهنت است را بکشی و تمام، اما اگر بخواهی به صورت حرفهای به طراحی لباس نگاه کنی جوانب بسیار زیادی دارد.
خیلیها طراحی لباس را با تصویرسازی اشتباه گرفتهاند، در حالیکه تصویرسازی یک چیز است و طراحی لباس تعریف دیگری دارد.
بله. من باز هم تأکید میکنم که خودم را طراح لباس نمیدانم، اما خب من الگوی کارهایم را خودم میکشم. خیلیها میپرسند اگر خیاطی بلد نباشیم میتوانیم بیاییم توی این کار؟ معنای این سوال برای من این است که من بخواهم با کمترین میزان یادگیری به بیشترین بازده برسم. خیلیها دارند کارشان را اینجوری پیش میبرند، اما این در نهایت نشاندهنده این است که تو ذوق آن کار را نداری. اگر قرار است موفقیتی وجود داشته باشد، باید “ذوق” بسیار و در کنارش “حرفهایگری” وجود داشته باشد، چون به نظر من ذوق تنها هم کافی نیست.
در پایان هر نکتهای که لازم میدانید مطرح شود را بفرمایید.
من خودم را از اول چندان وارد سیستم و امور اداری نکردم، چون انتظار داشتن از سیستم اولاً خود آدم را تنبل میکند و ثانیاً یک انتظار بیخود است و آدم زیاد جواب نمیگیرد. به همین خاطر خودم را از این مسئله جدا کردهام. الآن هم از کسی انتظاری ندارم. به کارم بهعنوان کار پارتتایم نگاه میکنم، اما واقعاً دارم تمام وقت و انرژیام را برای ارائه کار نو میگذارم. گلهام این است که در مقابل وقت و انرژی زیادی که میگذارم این واکنش را از بقیه میگیرم که چقدر داری کارت را گران میفروشی! مثلاً میشنوم مگر این چقدر پارچه برده است؟! توقع دارم که آدمها بفهمند که یک کار فقط متراژ پارچهاش نیست. یک کار که بخواهد دربیاید حاصل کلی دویدن است. آن هم برای من که در ازایش به هیچکس پول نمیدهم و زحمتش را دارم خودم میکشم. یعنی اگر قرار باشد چهار نفر برای من این کار را انجام بدهند قیمت مانتویی که میزنم خیلی بیشتر از این میشود. من با حداقل هزینه ممکن دارم محصولم را تولید میکنم. حداقل هزینه ممکن نه برای اینکه سود خودم را بالا ببرم، بلکه به دلیل اینکه مشتری بتواند بخرد و راضی باشد. واقعاً از این گله دارم که چرا فکر میکنند فقط دو متر پارچه است؟ یا اصلاً چرا فکر میکنند قیمت آن دو متر پارچه کم است که میگویند مگر چقدر پارچه برده است؟
طراحی، الگوسازی و پروسه دوزندگی را نادیده میگیرند.
دویدنهایش را هم نادیده میگیرند. نکته بعدی این است که اگر من بخواهم کارم را عکاسی کنم، باید ساعتی از 400 هزار تومان تا یک میلیون تومان پول اجاره لوکیشن عکاسی بدهم تا بتوانم. ما نمیتوانیم وارد جایی که زیبایی بصری دارد بشویم و شروع کنیم به عکس گرفتن. اصلاً اجازه نمیدهند دوربینتان را دربیاورید و عکس بگیرید. با شما برخورد میکنند و دوربینتان را میگیرند.
حتی در فضای سبز؟
فضای سبز نه، اما مثلاً اگر بخواهید در پل طبیعت عکاسی کنید این مشکل را دارید. من سر یک سری از پارتهای عکاسیام برای هر مانتویی یک داستان داشتم و دوست داشتم این داستان در یک کتابفروشی عکاسی شود. یعنی هر مانتویی با یک کتاب ارائه شود و با این کار هم به فرهنگ کتابخوانی کمک شود و هم عکاسی در یک فضای فرهنگی صورت بگیرد. نمیدانید که من چقدر دویدم. به جاهای مختلفی زنگ زدم، اما هیچکدام اجازه نمیدادند که من از فضای تجاری کتابفروشیشان استفاده کنم. در حالیکه با این کار هم کتابفروشی آنها معرفی میشود، هم من عکسهایم را میگیرم و هم یک کار فرهنگی انجام میشود. در نهایت من این کار را نکردم. من این ایده را در زمینههای دیگر هم داشتهام امانمیشود این ایدهها را پیاده کرد. اولاً وقتش را نداری و ثانیاً اگر وقتش را داشته باشی نیازمند خیلی اینور و آنور زدن هستی و در نهایت عملی شدن کار خیلی سخت است.
پس شما این را از ساختار، سیستم و جریانی که داعیهدار حمایت از عرصه مد و لباس است میخواهید؟ در واقع میخواهید فضایی را در قالب استودیوهای عکاسی در اختیار جامعه طراح قرار بدهند که طراحان حداقل فارغ از دغدغههای مجوز و دنبال جا و سوژه گشتن بتوانند کارهایشان را عکاسی کنند.
بله. تعداد استودیوهایی که ما در تهران میتوانیم در آنها کارمان را عکاسی کنیم به تعداد انگشتان یک دست هم نیست. البته بستگی به سبک عکاسی دارد چون بعضیها هستند که پیجشان پوشه بکگراند سفید است. اما به هر حال همچین فضاهایی در اختیار ما نیست. من بارها خواستهام از فضای بیرونی کاخ نیاوران برای عکاسی استفاده کنم که گفتهاند که دوربینت را بده و نمیشود اینجا عکاسی کنی.