از آن­‌ خود سازی در مقابل جعل (مبحث دوم-بخش دوم)

  • مشروح مطلب
  • مطالب مشابه
  • بخش‌های مرتبط

از آن­‌ خود سازی در مقابل جعل (مبحث دوم-بخش دوم)
پیشنهادی که می‌کنم نوعی آزمون فکری است برای مقایسه هنرمند ازآن­‌خودساز که رابطه مولفی اصیل (هرچند حداقلی) با اثرش دارد و جعل هنری، که رابطه مولفی در آن غایب است. در این آزمون به نوع خاصی از جعل می­‌پردازم که قبلا در تاریخ سابقه نداشته و تا دوره اخیر حتی نمی­‌شد تصورش کرد.

جعل را اغلب به دو نوع تقسیم می­کنند: کپی مستقیم از آثار موجود و پستیژها یا آثار جدیدی که عناصر سبکی و محتوایی آثار «قربانی» را به عاریت می­گیرند. اما جاعل موردنظر من نه کپی می­‌سازد و نه پستیژ خلق می­‌کند. او جاعل هنر معاصر است که صاحبش هنوز زنده و مشغول به کار است. پروژه‌­اش کپی کردن آثاری که قربانی آفریده نیست، بلکه پیش­بینی قدم بعدی قربانی است. پس او می­خواهد اثر بعدی هنرمند را بسازد و این کار را قبل از هنرمند انجام دهد.

این جاعل چگونه به هدفش می‌رسد؟ او از هر تکنیکی که به کارش بیاید استفاده می­‌کند. هنرمندِ قربانی را تحت­‌نظر می‌گیرد و تمام اطلاعات را درباره کارش جمع‌­آوری می‌کند. حتی گاهی آثار موجود هنرمند را بازسازی می­‌کند تا با فرآیند ذهنی و متریال کار کاملاً آشنا شود یا خودش را غرق در بستر فکری و زندگی هنرمند می­‌کند تا بتواند ایده­‌ها و افکاری مشابه هنرمند پیدا کند.

ممکن است از راه دیگری هم وارد شود. تمام اطلاعات هنرمند و کارش را وارد الگوریتم نرم‌­افزاری پیچیده‌­ای کند و به نتیجه­‌اش عمل کند. فرض کنیم که جاعل ما حداقل در یک مورد موفق شود و کاری خلق کند که مشابه اثر بعدی قربانی باشد و همان ایده­‌ها را بیان کند. اما کار را قبل از هنرمند قربانی بیافریند. همین­طور فرض کنیم که بتواند کارش را به عنوان اثر بعدی هنرمند جا بزند. مثلاً با دلالی کار کند که اثر را روانه بازاری با سخت­گیری­‌های کمتر کند.

شاید در این معامله­‌ها هرگز به فکر کسی خطور هم نکند که کسی به این وقاحت و صراحت اثر هنرمند زنده‌­ای را جعل کند. این شک نکردن عجیب هم نیست چون کار بسیار به اثر هنرمند نزدیک است و ویژگی­‌ها و متریال مشابهی دارد. سوال این است که تفاوت این دواثر در چیست؟ تفاوتی که باعث می­‌شود هنرمند مولف باشد و جاعل مولف نباشد؟ می‌توان از جهاتی کار هنرمند و جاعل را مشابه دانست: همان کار را در زمان واحد و در شرایط تاریخی و فرهنگی یکسان انجام داده‌­اند. این مورد با نمونه­‌های کلاسیک جعل در تاریخ هنر متفاوت است. در مثال­‌های کلاسیک جاعل مزیت تکنیکی دارد که علتش گذشت دهه­‌ها و قرن­‌ها از زمان خلق اثر اصلی است. دستاورد هنرمند را معمولا بزرگتر از جاعل می‌دانند چون جاعل از پیشرفت‌­های هنری­‌ای استفاده می‌کند که در زمان هنرمند وجود نداشتند. مثلا ون میگرن که در جعل آثار ورمر موفق بود، از مزیت قرن­ها مطالعه رنگ و کاربرد نور در کار ورمر برخوردار بود.

اما جعلی که صحبتش را می‌کنیم کاملاً متفاوت است. جاعل به ابزارهای اضافی مسلح نیست و پیشرفت­‌های هنری زمانه‌­اش با قربانی همانند است. درواقع اگر تفاوتی در کار جاعل و هنرمند است، دشواری کار جاعل است. جاعل در تلاش برای خلق کارهایی که به عنوان اثر قربانی «جا می­‌زند» از مزیت «بودن» شخص قربانی بهره­‌مند نیست، یعنی ویژگی­‌های قربانی را ندارد، همان کیفیاتی که او را به صورتی طبیعی به سمت خلق آثار خاصی سوق می­‌دهند. ظاهراً نمی­شود نتیجه گرفت که هنرمند دستاوردی بالاتر از جاعل داشته و کار شاق­‌تری انجام داده است. در این مورد تفاوت در سطح دستاورد، هنرمند را از جاعل متمایز نمی­‌کند.

ترجمه و تلخیص: زهرا قیاسی / بازنشر از: آوام‌سرا /https://avammag.com

برو» فهرست “جعل هنر و مسائل حقوقی”


دیدن منابع مطالب

بخش‌های مرتبط
مجله هنرمجله دانستنی‌های هنر

ژورنال‌های لیلیت

مجموعه‌ای جامع از مجلات دانستنی‌ها و مطالب مفید با موضوعات گوناگون و متنوع

اَپ لیلیت

دریافت رایگان اپلیکیشن لیلیت