تابلو قاب عینک چوبی من یا تو؟ هیچ کدام، هر دو

تابلو قاب عینک چوبی من یا تو؟ هیچ کدام، هر دو

شناسـ‌نامه اثرهنری

نام اثر: من یا تو؟ هیچ کدام، هر دو

نام هنرمند: سمیه درویشی

تکنیک: رنگ روغن با تکه‌های آینه

سال: 1398

ابعاد اثر: دو بوم 50×50 در قاب یک عینک

قیمت: تماس با هنرمند

توضیحات:
این کار را تصمیم گرفتیم که اول کودک کار کند بعد من ایده و داستان و نقاشی کار رو بکشم، یک دختربچه تک سرپرست 8 ساله بود که سر چهارراه آدامس می‌فروخت، و خانوم دکتر تحلیل نقاشی‌اش را انجام دادند، بر اساس آن تحلیل روانشناسی من طراحی قاب و داستان کوتاه و یک شعر برایش نوشتم.

داستان
یکی بود یکی نبود
یک زن. یک زن که اتاق گوشه خونش رو کرده بود اتاق کارش. زنی که میز اتو و بوم‌های نقاشی و جاروبرقی خونه‌اش هر کدام یه کنج اتاق جا گرفته بودند.
یه روز یه دختر بچه اومد دم ماشین و شروع کرد به التماس کردن تا ازش ادامس بخرند. نخرید. چون خرید آدامس بدتر باعث میشه این بچه‌ها بیشتر ازشون سوءاستفاده بشه از طرفی خوراکی هم توی ماشین نداشت تا بهش بده. قلبش مچاله شد و سرش رو پایین انداخت چون یه مادر بود.
تبعیض عدالت قضا قدر انسانیت نوع کمک و هزار مسئله عجیب و غریب تو ذهنش دور خورد و همه رو ریخت بیرون و قلم دست گرفت، روی بوم یک کودک کار کشید و چشم‌هاش رو اینه کار کرد تا هر کسی جلوی اینه می ایسته با دیدن انعکاس چشم‌هاش روی بوم بتونه خودش رو جای اون کودک بذاره، رفت و عقب‌تر ایستاد تا چشم‌هاش رو در آینه‌ها ببینه، ناگهان چشم‌هاش چرخیدند…
چند ساله بابام مرده خاطراتش خیلی تاره ولی گاهی با عکسش صحبت می‌کنم آخه پری میگه مرده‌ها هم صدامون رو می‌شنون مثل خدا که نمی‌بینیمش ولی میشنوه مرده‌ها هم می‌شنون …
من و مامانم هر دو تا کار می‌کنیم تا خرج خونه رو در بیاریم، دشت اولم رو بچه‌های چهارراه بالایی ازم به زور گرفتن، زور میگن زورش هم دارن، منم اومدم یه چهارراه پایین‌تر تا بتونم کارم رو بکنم خلوت‌تر هست ولی بهتر از اینه که همه پول‌هامو با کتک ازم بگیرن،
الان دیگه از پسشون بر میام یعنی اگر ببینم دارن میان طرفم می‌دوم توی پارک سر چهارراه، همون پارکی که ظهرها می‌خوابم رو صندلی‌هاش، چند تا جا واسه قایم شدن و در رفتن دارم.
بعد از ظهرها زودتر از مامانم خونه میرم یه جوریه که هیچکی خونه نیس ولی خوب من خیلی کارها می‌تونم بکنم که کمک مامانم کنم دست‌های من کارهای ادم گنده‌ها رو میتونه انجام بده غذا پختن، ظرف شستن، آدامس فروختن و…
خونه‌های مردم خیلی قشنگن گاهی از جلوشون که رد میشم چراغ‌های روشنشون رو می‌بینم و توشون رو خیال می‌کنم… بابا، مامان ، بچه‌ها با لباس‌های خوب و بوی غذاهای خوشمزه ای که از بیرون می‌خرن آخه باباهاشون نمیخوان حتی دست‌های نرم مامان‌های بچه‌ها از آشپزی خراب بشه تا وقتی سر دخترشون رو ناز می‌کنن دست‌های مامان‌هاشون نرم نرم باشه…
امروز مثل همیشه اومدم سر چهارراه هنوز هیچی نفروخته بودم و از صبح فقط یک آدامس موزی جوییده بودم…
یه ماشین خوب بود و یه خانوم هم پشت فرمون بود از اون زن‌ها که حسابی دلش میسوزه و شاید همهٔ آدامس‌ها رو با هم بخره رفتم دم ماشین و التماس کردم، زنیکه هیچی نخرید سرش رو پایین انداخت و معذرت‌خواهی کرد تعجب کردم ولی بازم ناراحت شدم چون دوتا بچه هاش رو تو ماشین دیدم، خیر سرش مادره ولی از من هیچی نخرید چقدر لباس‌ها و ماشینشون خوب بود، خوش به حالشون، خسیس‌های خوشبخت!
چشم تو چشم بچه‌های تو ماشین مردم شدن هیچ وقت عادی نمیشه پس همه کاری می‌کنم که پیش نیاد.
رفتم تو پارک یه کم بخوابم، یه خانوم خوشگل مهربون اومد و یه پرس چلو مرغ بهم داد و ازم خواست یه نقاشی واسش بکشم از هرچی دلم میخواد.
منم چهارراه کشیدم پارک کشیدم خودم رو کشیدم…
ناگهان چشمانش دوباره چرخید و در اتاق گوشه خانه خودش را دید، زن با خودش فکر کرد توهم بود یا خلصه ای عارفانه؟ که تابلوی نقاشی دخترک را در کنار تابلوی خودش در اتاق دید.
دو تابلو در کنار هم ، یکی روی سه پایه و دیگری تکیه داده شده به پای سه پایه نقاشی.
از آن به بعد انعکاس نگاه آن کودک در یک چشم و نگاه خودش در چشم دیگرش را کاملاً مشخص بود.

اَپ لیلیت

دریافت رایگان اپلیکیشن لیلیت